اکنون علم انتخابات جایگاه بلندی به خود اختصاص داده و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. ایجاد ادبیات گسترده در این خصوص انتخابات را به صورت شاخهای مستقل در علم سیاست در آورده است.
نزدیک به دو هزار و پانصد سال است که از ظهور مفاهیم دموکراسی، برگزیدن و انتخاب شدن در زادگاه اصلی آنها یونان باستان میگذرد. در تمام این سالها بشر هرگز نتوانسته در خصوص تعریف مفهوم فوق و چگونگی عملی ساختن آن به اتفاق نظر دست یابد. برای مدتهای طولانی به ویژه در امپراتوریهای باستان، اساسا حق انتخاب زمامداران از سوی مردم معنی نداشت و قدرت برتر نظامی و چیرگی در جنگها عامل اصلی در اختیار گرفتن حکومت از سوی فاتحان بود.
به تدریج با ظهور فیلسوفان و حکیمان بزرگ در قلمروی یونان باستان نظیر طالس، هراکلیت، دموکریت، سقراط، افلاطون و ارسطو مسایلی همچون حقوق شهروندان و حق انتخاب حاکمان مورد توجه قرارگرفت. اما با توجه به تاریخ گذشته جوامع بشری، مفهوم سیاست به معنای برخورداری از قدرت و تسلط بر قلمروی خاص و اعمال حاکمیت همواره بر مفهوم دموکراسی چیرگی داشته است.
با این وجود شاید حداقل فایده پرداختن به مفهوم دموکراسی در طول سالیان گذشته، مطرح نمودن موضوع حضور مردم در تشکیل حکومتها و جلوگیری از اعمال قدرت و تسلط بیش از حد حاکمان و رعایت هر چه بیشتر حقوق مردم باشد. برهمین اساس است که همواره طرح و بررسی مفهوم دموکراسی چه در معنای پیشین و چه در شکل امروزی آن همراه با تجزیه و تحلیل قدرت و ساختار سیاسی همراه بوده است.
در بررسی ریشه کلمه سیاست در مغرب زمین به واژه Politicبرمیخوریم که از ریشه یونانی Polis به معنای شهر برگرفته شده است. از آنرو که سرزمین یونان در ابتدا از شهرهای متعدد و نسبتا مستقلی معروف به دولت شهرها تشکیل شده بود، امور مربوط به کنترل آن شهرها را Politic یا سیاست تدبیر و تنظیم امور شهری میگفتند. به تدریج با توسعه دامنه و قلمروی این شهرها و تشکیل سرزمینها این واژه به کنترل امور تمام کشور تعمیم یافت.
همزمان با شکلگیری نسبی دولتها و مفهوم سیاست زمینههای ایجاد و بروز اندیشه سیاسی نیز به وجود آمد. بیشتر اندیشمندان در آن روزگار معتقد بودند که اصولا سیاست وقتی معنا پیدا میکند که دو طرف متقابل که عبارتند از فرمانروا و فرمانبردار وجود داشته باشد. بدون در نظر گرفتن برخی مقاطع، الگوی فوق حاکم و فرمانبردار تقریبا در تمام قرون و اعصار تاکنون تداوم داشته است. درتمام این مدت همواره اندیشههای سیاسی با قوت و ضعف مختلف به نقد و بررسی مفهوم قدرت و سیاست پرداختهاند.
مباحث تئوریک سیاسی یا همان سیاست نظری نیز همیشه سیاست را از نقطه نظر ارزشی مورد مطالعه قرار داده و عدالت، آزادی، برابری و سعادت را به عنوان ایدهالهای هر چند کلی و تا حدودی تعریف نشده مدنظر داشتهاند. با این پیش فرض باید گفت که تاریخ اندیشه سیاسی در کنار تجزیه و تحلیل سیستمهای سیاسی موجود به دنبال جایگزین کردن ساختارهای حکومتی و بررسی چگونگی ظهور آنها نیز میباشد.
تشکیل دولت
دولتها چگونه و از چه زمانی به وجود آمدهاند؟ این سوالی است که تاکنون پاسخهای متعددی به آن داده شده است. براساس یکی از قدیمیترین نظریهها چنین استدلال میشود که؛ در ابتدا انسانها به صورت متفرق و به شکل گروهها و کلنیهای جدا از هم زندگی میکردند. به تدریج وحشت ناشی از تجاوز و حمله گروههای قدرتمند به قبیلههای ضعیف، آنان را به این فکر انداخت که جهت استحکام و حفاظت از خود میبایست به فرمانبرداری از یک فرد قدرتمند تن دهند. در مراحل بعد افزایش تعداد این افراد قوی و جایگاه آنها پایههای اولیه تشکیل دولتها را شکل داد. در تئوری دیگری، تقلید و تبعیت از الگوی خانواده دلیل شکلگیری دولتها ذکر شده است.
تسری و تعمیم نظام فرمانبرداری از رئیس خانواده به واحدهای اجتماعی در سطح کلان سبب ایجاد گروههایی میشود که کلام و دستور آنها از نفوذ بالایی برخوردار است. در یک خط سیر تدریجی این گروه طبقه و لایهای را شکل میدهد که در نهایت به شکل دولتها عمل خواهند کرد. اما در مشرق زمین ریشههای تشکیل دولت را با (تئوری الهی) تبیین میکنند. بر مبنای این نظریه، هر قدرتی در زمین تنها ناشی از اراده الهی است که اطاعت از آن نیز واجب و مخالفت با آن مستوجب مجازات اخروی است. در این باور قدرت اصلی یا همان(فره ایزدی) مختص خداوند بوده و تمام قدرتها ناشی از این منبع اصلی میباشند.
با این وجود این قدرت میتواند بر روی زمین و در شکل ملموس آن به افراد خاصی تعلق گیرد. در این صورت این شخص به صورت تجلی گاه روح و اراده (فره ایزدی) عمل خواهد کرد و تمام مردم میبایست از وی تبعیت نمایند. تعداد دیگری از اندیشمندان نیز شکلگیری دولتها را در قالب (تئوری ستیز) تحلیل مینمایند. بر اساس این عقیده، تمام جوامع انسانی در صلح و آرامش درکنار هم زندگی میکردند که با پیش آمدن مساله تملک و حاکمیت به تدریج این آرامش از بین رفته و جنگها به وجود آمدند. از درون همین جنگها بود که دولتها بر مبنای ضرورت زمان جنگ ایجاد گردیدند.
در جدیدترین و تقریبا گستردهترین تئوری در خصوص شکلگیری دولتها به تئوری معروف (قرار داد اجتماعی) برمیخوریم. مفهوم قرار داد اجتماعی در شکل سیاسی آن یک مفهوم جدید از تاریخ اروپاست که بعد از رنسانس به وجود آمد. این تئوری برای نخستین بار در اندیشههای سیاسیهابز، جان لاک و سپس به شیوه کامل تری در آثار ژان ژاک روسو مطرح گردید.
بر مبنای این عقیده، بین افراد یک جامعه به صورت اختیاری توافق حاصل میشود که یک نفر به عنوان سرکرده و فرمانروا انتخاب گردد. در این صورت بین این شخص و انتخاب کنندگان قرار دادی فرضی تدوین میشود که البته نوع این قرار داد نیز در نگاه اندیشمندان یکسان نمیباشد.هابز این قرار داد را بین مردم و مردم در نظر میگیرد و حاکم را مقید به رعایت آن نمیداند. اما در باورجان لاک این قرار داد بین مردم و حاکم منعقد شده و دو طرف ملزم به رعایت آن میباشند. در این صورت تنها (قانون) است که براجرای صحیح قرار داد از سوی طرفین نظارت میکند.
اما ژان ژاک روسو معروفترین نظریه پرداز تئوری (قرارداد اجتماعی) معتقد است، این قرارداد تنها بین مردم منعقد میشود و طی آن آراء فردی تبدیل به رای جمعی گشته و فقط این رای جمعی منشا قدرت، دولت و قانون خواهد بود. برهمین اساس هر دولتی ناگزیر از عناصری شکل خواهد گرفت که ملت، سرزمین، حکومت و حاکمیت از آن جمله اند. در هر صورت نقطه قوام و مرکز ثقل تئوری قرارداد اجتماعی به مفهوم (حق برگزیدن) یا همان (رای) باز میگردد.
در سالهای بعد به ویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب استقلال امریکا این مفهوم به شکل جدی وارد قلمروی فلسفه سیاسی گردید و اندیشمندان سعی کردند جهت عملی ساختن اراده ملت در شکل حق رای، نظامها و سیستمهای مختلفی ارائه دهند. هرچند در ابتدا تنها برخی گروهها و طبقات از این حق برخوردار بودند اما به تدریج با عمومیت یافتن حق رای به همگان، انتخابات به یکی از مهمترین جلوههای زندگی سیاسی تبدیل شد. اهمیت انتخابات همچنین موجب شد تا علم و دانش مستقلی در این حوزه شکل بگیرد.
اکنون علم انتخابات جایگاه بلندی به خود اختصاص داده و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. ایجاد ادبیات گسترده در این خصوص انتخابات را به صورت شاخهای مستقل در علم سیاست در آورده است. اکنون حقوقدانان به قوانین انتخاباتی، نظام انتخاباتی و ابعاد حقوقی آن میپردازند. جامعه شناسان در تلاش هستند تا رفتارهای انتخاباتی را با متغیرهای اجتماعی چون طبقات اجتماعی، شکافها و موقعیتهای اجتماعی بسنجند. در کنار این مسایل، تبلیغات انتخاباتی نیز به یکی از اصلیترین ارکان نظامهای انتخاباتی تبدیل شده است. سالهاست که آگهیهای تبلیغاتی، استفاده از رسانههای نوشتاری، دیداری و شنیداری جای خود را در انتخابات باز کردهاند.
مجموع این مسایل سبب شده است که اولا هیچ سیستم و نظام انتخاباتی یکسانی در کشورهای جهان شکل نگیرد و ثانیا نظامهای انتخاباتی موجود از نقاط ضعف و قوت متعددی برخوردار گردند. هرچند این اصل را نباید از نظر دور داشت که سیستم انتخاباتی درهر کشوری معمولا تحت تاثیر برخی مباحث بنیادین اجتماعی نظیر؛ تاریخ، فرهنگ، مذهب و اراده حاکمان این کشورها قرار دارد. با این وجود برخی دولتها بدون در نظر گرفتن اصل فوق و با تکیه بر تجربه تاریخی خود، قصد دارند نوع خاصی از شیوه انتخاباتی و در سطح بالاتر از آن نوع خاصی از دموکراسی را به صورت الگوی ثابت و غیر قابل تغییر به سایر ملتها تحمیل نمایند. ایالات متحده امریکا به عنوان تنها قدرت برتر نظام کنونی حاکم بر روابط بین الملل در صدر این نوع دولتها قرار دارد. سالهاست که این کشور سعی دارد نوع امریکایی دموکراسی و نظام انتخاباتی را ترویج و به دیگران تحمیل نماید.
اما نکته جالب این است که هنوز ماهیت و ساختار انتخابات این کشور برای جهانیان و حتی مردم امریکا به طور دقیق مشخص نیست. حتی بسیاری از کارشناسان مسایل سیاسی و پژوهشگران تا پیش از بروز مسایل و مشکلات انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 امریکا و اختلاف بر سر انتخاب جرج بوش و ال گور، آگاهی دقیقی از نظام انتخاباتی ریاست جمهوری در این کشور نداشتند. این نکته را یادآور شویم که در هر نظام مبتنی بر انتخابات از جمله در ایالات متحده، هر ساله انتخابات متعدد و متنوعی جهت برگزیدن دولتمردان و سایر گردانندگان امور ملی برگزار میگردد و تاکید ما در این گفتار بر انتخابات ریاست جمهوری امریکا صرفا به دلیل اهمیت و جایگاه بلند آن نسبت به سایر انتخابات است.
انتخابات ریاست جمهوری امریکا همواره برای حزبی که در کاخ سفید حضور ندارد مشکل زا و اختلاف برانگیز است. در مقابل حزبیکه ریاست جمهوری را در دست دارد، بدون دغدغه و نگرانی وارد انتخابات میشود و رئیس جمهور مستقر را به عنوان نامزد رسمی خود اعلام میکند، اما حزب مقابل باید برای معرفی نامزد نهایی، حداقل یکسال نبرد درون حزبی را بین چندین نامزد شناخته شده و ناشناس پشت سر بگذارد.
در این مسیر میلیونها دالر پول نامزدها و حامیان آنان برای شکست دادن هم حزبیها صرف خواهد شد و شکافهای عمیقی در میان جناحهای مختلف حزب بروز خواهد کرد. از این جهت رقابت برای نامزد رسمی حزبیکه کاخ سفید را در اختیار ندارد با رئیس جمهوری مستقر بسیار دشوارتر خواهد بود. از بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون تنها 2 بار یک رئیس جمهور مستقر در انتخابات از رقیب خود شکست خورده (جیمیکارتر و جورج بوش اول).
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/972