به قلم: وحید مژده
ماجرای شهادت احمدشاه مسعود واین كه این برنامه چگونه طرح وعملی شد از جمله وقایع عجیب در تاریخ جهاد افغانستان است.
احمدشاه مسعود در دوران جهاد درمقایسه با بسیاری از رهبران وفرماندهان كمتر مورد توجه عربها بود. دلیل این امر را میتوان ناشی از تقابل شیوه رهبری احمدشاه مسعود باخواستهای مجاهدین عرب دانست.
مجاهدین عرب در آغاز جهاد یك جا با مجاهدین افغان در جهاد سهم میگرفتند. در این دوره آنها به پنجشیر هم رفت و آمد داشتند اما رفته رفته تعداد آنان زیاد شد و تمایل آنان برای داشتن جبهات مستقل موجب گردید تا شهید عبداله عزام برای سوق وادارهی آنان تشكیل مستقلی را خارج از مكتب الخدمات به وجود آورد واسامه بن لادن را در راس آن قرار دهد. این تشكیل در ابتدا بی اهمیت قاعده الانصار نامیده شد كه وظیفهی سازماندهی مجاهدین عرب واعزام آنان به مناطق مختلف افغانستان را به شكل گروپها وحتی جبهات مستقل به عهده داشت.
از اوایل دههی نود میلادی ما شاهد فعالیتهای مستقل مجاهدین عرب بودیم. درمنطقه جاجی آنها به ایجاد پایگاههایی دست زدند كه مجاهدین تازه وارد عرب قبل از رفتن به جبهات در آن جا آموزش میدیدند.
مجاهدین عرب در دوران جهاد با فرماندهانی روابط نزدیك داشتند كه به آنان اجازه میدادند درمناطق تحت كنترول آنان به صورت مستقل عمل كنند وسازماندهی خاص خودرا داشته باشند. اما مسعود این شیوه را نمی پذیرفت، هرچند این نپذیرفتن به معنی محروم شدن از كمكهای سخاوت مندانهای عربها به جبهات تحت رهبری مسعود بود.
این روش مسعود موجب ایجاد شایعاتی درمیان اعراب گردید. ازجمله این كه مسعود رابطهی نزدیك باكشورهای غربی به خصوص فرانسه دارد. عبداله عزام كه سردار مجاهدین عرب در افغانستان نامیده میشد، برای دریافت حقایق، داماد خویش عبداله انس رابه پنجشیر فرستاد. لازم به تذكر است كه بعضی از مجاهدین عرب نیزتحت تاثیر رقابتهای داخلی مجاهدین افغان به این گونه شایعات دامن میزدند وحتی برشیوه لباس پوشیدن مجاهدین پنجشیر نیز ملاحظه داشتند.
عبداله انس ماهها را در پنجشیر با احمدشاه مسعود گذراند. او درهرسفر به پشاور، عبداله عزام رادرجریان حقایق قرارمی داد و ملاقات میان عبداله عزام ومسعود به همه شایعات پایان داد. عبداله عزام دریك سخنرانی ضمن رد همه شایعات، از مسعود به عنوان شخصیتی بالاتر از ناپلیون ستایش كرد. اودر وصیت نامه خود به بازماندگانش سفارش نمود كه هیچ گاه احترام به شخصیتهای جهاد افغانستان را از یاد نبرند. احمدشاه مسعود یكی از آنان بود.
عبداله عزام شهید شد و سالها گذشت. طالبان به كابل مسلط شدند... افغانستان مبدل به پایگاه آموزشی القاعده شد. دراین دوره بود كه باید جوانان عرب برای آمدن به افغانستان ترغیب میشدند و درعین حال باید به آنان دلیل مشروعیت جنگ با جبههی متحد كه عمدتاً از مجاهدین سابق تشكیل شده بود، توجیه میشد.
ابومصعب سوری یكی از كسانی بود كه به همین منظور كتابی نوشت ودرآن از استاد سیاف، استاد ربانی، حكمتیار و احمدشاه مسعود به عنوان چهرههای فریب كار كه به جهاد امت اسلامی خیانت كرده اند نام برد. از آن جایی كه القاعده عبداله انس داماد عبداله عزام رانیز خاین میداند، درمورد مسعود نوشته بود كه عبداله عزام تحت تاثیر تلقینات عبداله انس نسبت به مسعود خوشبین شد و از وی توصیف نمود.
این ادعا به این دلیل عنوان شد تا تاثیر وصیت عبداله عزام در اذهان جنگجویان عرب كه عبداله عزام رهبرفكری آنان بود كاهش یابد. رهبران القاعده در مورد مسعود ناجوانمردانه و جاهلانه، تهمت بسته و مدعی بودند كه وی گویا پس از سرنگونی رژیم كمونیستی در افغانستان (خدای ناخواسته) ازمسیر جهاد منحرف شده است! اما در این كه وی را با این كار میتوان واجب القتل دانست، اختلاف داشتند. به خصوص كه جنگ طالبان باجبهه متحد نیز از نظر فقهی در نظر آنان مواجه با اشكالات فراوان بود. برای آنان افغانستان فقط یك آموزشگاه نظامی و حضور آنان در جبهات جنگ میان طالبان و مسعود میدان عملی این آموزش بود. آنها بربنیاد نیت خویش یعنی آمادگی برای جنگ باكفار این حضور را توجیه میكردند و آن را مشروع میدانستند.
درچنین حالتی میزبان القاعده یعنی طالبان نیز به مشكلات فراوان مواجه بودند. آنها تحت فشار فزاینده جامعهی بین المللی برای اخراج اسامه از افغانستان قرار داشتند ودر داخل نیز جنگ با احمدشاه مسعود آنان رادر مضیقه قرار داده بود.
شكستهای نظامی طالبان در شمال كابل از نیروهای جبهه متحد به رهبری مسعود این سوال را به میان آورد كه چگونه این مانع را از میان بردارند. برای این كار تصمیم گرفته شد تا طی یك برنامه مشترك طالبان والقاعده، مسعود دستگیر شود. اگر امكان دستگیری اش نبود و قصد مقاومت داشت، كشته شود.
برای این كار اسامه به یكی از مجاهدین عرب به نام ابوعلی كه در دوران جهاد درمنطقۀ شكردره با انور دنگر كار كرده و با بسیاری از مجاهدین این منطقه آشنایی داشت و به زبان دری نیز مسلط بود دستور داد تا زمینه این كار را فراهم سازد و حدود یكصد هزار دالر هم برای مصارف ابتدایی این طرح اختصاص یافت.
برنامۀ ابوعلی این بود تا چند گروپ از افراد انور دنگر به جبهه متحد تسلیم گردند و بعد در جنگ علیه طالبان چنان رشادتی از خود نشان دهند كه طالبان از مناطق مهمی وادار به عقب نشینی گردند. احمدشاه مسعود به خاطر این كار حتماً به میان آنان خواهند آمد و این فرصتی است كه یا وی را دستگیر و یادر صورت مقاومت به قتل برسانند.
قرار شد خانوادههایی از افراد انور دنگر كه در این نقشه شامل اند در كابل و کندهار به شكل گروگان باقی بمانند و بعد از ختم كار به آنان پول و امكانات كافی داده شود.
آنها خانوادههای خود را به همین منظور به كابل آوردند و خانههایی هم برای اقامت آنان دركابل و کندهار در نظر گرفته شد. تماسهای مقدماتی برای تسلیم شدن به جبهه متحد نیز برقرار گردید اما راز این نقشه درهمان مراحل ابتدایی فاش شد.
عربها بعدها طالبان را به افشای راز متهم مینمودند. از آن جا كه از این جریان تعداد انگشت شماری از افراد بلند پایه طالبان ازجمله ملا محمد ربانی رییس شورای سرپرست اطلاع داشت، سوظن بیشتر متوجه اوبود كه گفته میشد بامجاهدین همدردی دارد.
این برنامه به فراموشی سپرده شد تا این كه فشارهای بین المللی برطالبان برای تسلیمی یا حداقل اخراج اسامه بن لادن از افغانستان فزونی گرفت. امریكا به صورت غیرمستقیم این چراغ سبز را به طالبان نشان میداد كه درصورت تسلیم دادن اسامه، همه مشكلات طالبان حل خواهد شد و رفته رفته این مفكوره در میان طالبان طرفدار بیشتر می یافت كه حضور اسامه در افغانستان هیچ نتیجهای جز ضرر برای دولت طالبان نداشته است.
زمانی كه تهدیدات امریكا با حمله اول موشكی به افغانستان شكل عملی به خود گرفت، بعضی از دست اندركاران طالبان كه در راس آنان مولوی وكیل احمدمتوكل قرار داشت، مخالفت باحضور اسامه در افغانستان راعلنی ساختند.
كار این مخالفت رفته رفته شكل جدیتر به خود گرفت وسرانجام اسامه به ملامحمدعمر خبرداد كه قصد دارد از افغانستان خارج شود.
اومدتی پنهان بود ولی بعداً متوكل طی مصاحبهای با بی بی سی افشا نمود كه اسامه از افغانستان خارج نشده و هنوز در این جاست. این خبراختلاف میان القاعده ومتوكل رابیشتر ساخت، به حدی كه حتی در اعیاد نیز برخلاف معمول با همدیگر ملاقات نمی كردند. این اختلاف ادامه داشت تا این كه ملا امیرخان متقی در سفری به کندهار سعی نمود تا میان آن دو میانجی گری نماید.
وی به منزل اسامه كه دارالسلام نامیده میشد، به دیدن او رفت. اسامه در این دیدار در حالی كه نقشه جهان اسلام راجلوی خود پهن نموده بود، ضمن برشمردن جنایات علیه فلسطینیها، چچنها، كشمیریها... شكوه سرداد كه طالبان چندسال از وقت او را ضایع نموده و مانع جهادش شده اند و متقی در مقابل از این كه اسامه با مصاحبههای گاه ناگاه برای طالبان مشكل آفرینی كرده است، از او انتقاد كرد و به مشكلات طالبان در داخل و خارج اشاره نمود.
یكی از كسانی كه در این دیدار به عنوان مترجم متقی راهمراهی میكرد پس از شهادت مسعود به نگارنده گفت كه اسامه میخواست بی پردهتر بامتقی صحبت كند، اماحضور اندیوالان متقی مانع این صراحت و بی پرده گویی او شد اما اوحرفی بر زبان آورد كه من پس از ترور احمدشاه مسعود به مفهوم آن پی بردم. اسامه گفت: حالاكه شما در مورد ما این گونه میاندیشید، من مشكل داخلی شمارا رفع خواهم كرد تا دیگر كه ما برای شما فقط مشكل آفریده ایم.
پارههایی از جریانات بعدی را افراد مختلف بعد از این واقعه نقل كرده اند كه در مجموع میتواند تصویر نسبتاً كاملی از واقعه به دست دهد. در نقشۀ بعدی از ابتدا تا انتها هیچ افغان در جریان قرار داده نشد. اسامه برای عملی نمودن نقشه ابوهانی رابر گزید.
ابوهانی مصری كه شاید نام اصلی اش راهیچ كس نداند مانند هزاران جوان عرب دیگر در دوران جهاد به پشاور آمد. او استعداد فوق العادهای نه تنها در امور نظامی بلكه در مسایل فرهنگی نیز داشت و به همین دلیل به گردانندگی مهمترین مجله مجاهدین افغان به زبان عربی به نام البنیان المرصوص برگزیده شد.
ابوهانی درجنگهای افغانستان، تاجیكستان، بوسنی و چچن شركت كرد و در سومالی در كنارجنرال فرح عدید برضد امریكاییها جنگید. برای كاری چنان بزرگ بانقشهای حساب شده و دقیق، به شخص كاركشتهای چون او نیاز بود.
ترور باید به شكل انتحاری می بود اما كسانی كه به ترور انتحاری میپردازند باید از نظر فكر وعقیده به این اقناع برسند كه كاری كه میكنند به نفع اسلام است و با این كار آنها شهید میشوند. اعضای القاعده از این قاعده مستثنی نبودند اما فقط با این تفاوت كه آنها زودتر تحت تاثیر شایعات قرار میگرفتند. در این مورد باید پای اسرائیل به میدان كشیده میشد تا این افراد به ترور انتحاری راضی میشدند. از ماجرای زلزلهای رستاق برای چنین منظوری استفاده شد. درجریان كمك به زلزله زدگان رستاق، رسانههای خبری بین المللی خبر داده بودند كه اسرائیل نیز آمادگی خود را برای كمك به زلزله زدگان ابراز داشته است. این خبر به عنوان یك حقیقت با پیشینه ارتباط جبهه متحد با اسرائیل درمیان افراد القاعده در افغانستان به شكل یك شایعه چنان بزرگ ساخته شد كه حتی ادعا گردید منابع اطلاعاتی القاعده از سفر دوتن از رهبران جبهه متحد به اسرائیل خبرداده اند و هیاتی از اسرائیل نیز از مناطق تحت كنترول جبهه متحد دیدار كرده است.
به این ترتیب كسانی برای انجام عملیات انتحاری اعلام آمادگی كردند. اكنون باید چگونگی این عملیات دقیقاً ارزیابی میشد. این كه تحت چه معیار وچگونه آن دونفر برای این عملیات برگزیده شدند، مشخص نیست.
اسامه در کندهار یك دفتر فرهنگی برای طالبان بنام مكتب الاعلام بوجود آورده بود كه مجلاتی به زبانهای عربی و انگلیسی به نشر میرسانید. یكی از دست اندركاران این دفتر پس از واقعهای ترور به نگارنده گفت:
معمولاً ماهانه یك بار وسایل مورد ضرورت مكتب الاعلام مانند وسایل كمپیوتر، رنگ و كاغذ و سایر لوازم دفترازطریق سفارت طالبان در اسلام آباد خریداری و به وسیلهی طیاره سازمان ملل متحد به کندهار حمل میشد. اما این بار در رسیدن و سایل تاخیر رخ داد و ما به مشكل مواجه گردیدیم. از اسلام آباد جویای علت تاخیر رسیدن و سایل شدیم. در جواب گفتند كه ما وسایل مورد نیاز را تهیه كردیم ولی نظر به مشكلات ترانسپورتی آن را به كویته فرستادیم تا از طریق زمین به کندهار ارسال گردد.
چند روز سپری شد تا این كه در یك روز، عصر روز پنجشنبه، تعدادی كارتن به دفتر ما آورده شد. چون فردا نیز جمعه و تعطیل بود، جعبهها را بدون این كه بازكنم در اطاقی نهادم و در را قفل كردم. شب هنگام مهمان یكی از رهبران القاعده به نام ابوحفص صغیر (موریتانیایی) بودم. تازه سفره غذا هموار شده بود كه شخص دیگری با قیافه و سر و وضع افغانها به جمع ما پیوست. در جریان احوال پرسی متوجه شدم كه او نیز عرب است. وی به زبان عربی به ابوحفص گفت كه وسایل به کندهار رسیده و اكنون در دفتر ایشان است و به من اشاره كرد.
ابوحفص پرسید كه آیا امروز وسایلی به دست شما رسیده است؟ من گفتم كه مقداری وسایل كمپیوتر امروز بعد از نماز عصر برایم رسیده، اما جزئیات آن را دقیقاً نمی دانم. ابوحفص گفت كه یك كارتن مربوط این شخص است (اشاره به مرد عرب) او فردا برای دریافت آن خواهد آمد.
فردا صبح روزجمعه مرد مذكور همراه با ابوهانی و دونفر دیگر آمدند و از میان جعبهها یك جعبه راكه با چسب زرد رنگی به دقت بسته بندی شده بود جدا كرده و باز نمودند. از میان اسفنجهای نو داخل كارتن، یك كمره ویدیویی كهنه و رنگ ورو رفته نمایان شد.
من نتوانستم تعجب خود را از دیدن كمره كهنه در میان كارتن واسفنجهای محافظتی جدید آن پنهان كنم و همین موضوع سبب دستپاچگی آنها شد. فوراً كمره را برداشته و دفتر مارا ترك كردند.
فردای آن روز ابوهانی بامن در تماس شد و خواهش كرد به خاطر روابط خوبی كه با متوكل دارم زمینۀ مصاحبهای دوتن از دوستان وی را كه خبرنگار اند و به تازگی از خارج آمده اند با متوكل مساعد سازم و خودم وظیفه مترجم را در این دیدار به عهده گیرم. چون ابوهانی را سالها بعد از دوران جهاد میدیدم، نتوانستم این خواهش او را رد كنم و فردای آن روز غرض مصاحبه به منزل متوكل رفتیم.
آنها از همان كمرۀ كهنه كه من دیده بودم برای فلمبرداری از متوكل در جریان مصاحبه استفاده كردند. در ختم مصاحبه متوكل از من خواست تا یك كاپی از فلم مصاحبه را از آنان بگیرم و آنها نیز همین وعده را دادند اما بعد از آن، تماسهای مكرر من برای دریافت كاپی فلم مصاحبه به جایی نرسید. حالا كه به این مساله میاندیشم مطمئن هستم كه آن كمره برای فلمبرداری نبود وآنها برای این كه شك مرا در مورد كهنه بودن كمره برطرف سازند این صحنه را بوجود آوردند و این موضوع نشان میدهد كه آنها حتی به كوچكترین شك و تردید نیز در نقشه شان مجال راه یافتن نمی دادند.
پس از چند روز باردیگر وظیفه مشایعت آن دوخبرنگار كه قرار بود از کندهار به كابل بروند به عهده من نهاده شد تا آنها را به میدان هوایی کندهار برسانم. به مهمانخانهای كه آنها در آن جا اقامت داشتند رفتم. از دیدن همه رهبران القاعده باهم كه برای خداحافظی با این دونفر آمده بودند به شدت تعجب كردم. اسامه بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص كبیر، سیف العدل، ابوحفص صغیر موریتانی... چرا این دوخبرنگار این همه مهم بودند؟
آنها رفتند و كم كم از ذهن من فراموش میشدند. مدتهاگذشت تا این كه خبر ترور قهرمان ملی و سپهسالار اسلام مسعود بزرگ از طریق خبرگزاریها به جهان مخابره شد. هنوز در مورد این كه مسعود مجروح است و یا شهید شده، اطلاع دقیقی در دست نبود. بعد از شنیدن این خبر بود كه جزئیات نقشه افشا گردید. در این موقع بود كه من فهمیدم چگونه جریانات باهم رابطه داشتند، سخن مبهم اسامه در دیدار بامتقی، آمدن وسایل كمپیوتر به جای اسلام آباد از كویته، كمرهای كهنه در میان جعبهی نو، مصاحبه با متوكل، مشایعت همه بزرگان القاعده از دوخبرنگار....
ابوهانی درهمان موقع از کندهار با استاد سیاف از طریق تیلفون در تماس شده بود. اوبه استاد گفته بود كه من از بوسنی زنگ میزنم و دونفر از دوستانم كه خبرنگار اند قصد مصاحبه بارهبران جبهه متحد را دارند. استاد هم وعده همكاری داده بود.
استاد سیاف نمی دانست كه ابوهانی كجاست و حق هم داشت زیرا ابوهانی فقط چند روز قبل به افغانستان آمده بود او از اعتماد استاد سیاف به خود سو استفاده كرد و به این ترتیب نقشهای بسیار دقیق برای شهادت مسعود جامهی عمل پوشید.
دونفر با ظاهرخبرنگار از خطوط جنگ طالبان باجبههی متحد گذشتند و نزد استاد سیاف رفتند و سپس مدت طولانی رادر مناطق تحت كنترول جبههی متحد گذشتاندند تا این كه فرصت عمل را به دست آوردند....
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/8542
تگ ها: