به طور کلی راهبرد آمریکا در شرق آسیا مبتنی بر دو اصل تقویت حضور اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک خود در این منطقه از یک سو و حمایت از متحدان منطقهای خود در برابر چین از سوی دیگر است.
رشد و توسعه بسیاری از کشورهای شرق آسیا طی سه دهه گذشته در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، همه جانبه و مثال زدنی بوده است. میانگین رشد سرانه تولید ناخالص داخلی در چین و دیگر اقتصادهای بزرگ شرق آسیا (اندونزی، کره جنوبی، مالزی، فیلیپین، هنگ کنگ، تایلند و سنگاپور) در سه دهه گذشته در مقایسه با کشورهای صنعتی که حدود 2.6 و کشورهای درحال توسعه نیز 2 درصد برآورد شده است، چهار درصد بوده است. شرق آسیا تنها منطقهای در جهان است که استانداردهای زندگی آن بر حسب شاخصهای نهادهای معتبر بین المللی در حال نزدیک شدن به شرایط زندگی در کشورهای صنعتی و توسعه یافته غربی است در حالی که دیگر مناطق جهان در حال فاصله گرفتن از این استانداردها هستند.
البته منطقه شرق آسیا عاری از نزاعها و اختلافات نیست و باتوجه به رویدادهای آن میتوان اختلافات کشورهای منطقه را در چهار محور تاریخی، اقتصادی، سرزمینی و ژئوپلیتیک دسته بندی کرد. از لحاظ تاریخی، اختلافات ریشه داری که پس از اشغال کشورهای منطقه توسط نیروهای ارتش سلطنتی ژاپن ایجاد شدند و ادعاهایی مانند ارتکاب جنایت جنگی به وسیله ژاپن در کره جنوبی و چین که هنوز نیز علیه این کشور مطرح میشوند و هر از چندگاهی باعث افزایش حساسیتها در روابط کشورهای منطقه میشوند، مهم ترین وجوه نزاع هستند.
از جنبه اقتصادی رشد سرسام آور اقتصادی چین باعث شد تا به خاطر افزایش پیوسته حجم و ارزش صادرات این کشور، موازنه تجاری منطقهای به سود پکن تغییر کند. شرکتهای چینی فعال در زمینههای مختلف از خودروسازی تا ساختمان و راه آهن جای شرکتهای ژاپنی را در منطقه بگیرند و شرایط رقابت را برای آنها بسیار سخت کنند. مازاد تجاری چین با دیگر کشورهای منطقه نیز سبب نگرانی آنها شده است.
از لحاظ سرزمینی، کشورهای منطقه اختلافات ریشه داری دارند و مجموعه جزایری در دریای چین جنوبی و اخیراً نیز جزایری در دریای چین شرقی مورد ادعای کشورهای مختلف منطقه مانند چین، ویتنام، اندونزی، فیلیپین و ژاپن هستند. وجود ذخایر عظیم هیدروکربنی، اهمیت منطقه از نظر کشتیرانی و عبور حجم عظیم تجارت بین المللی، موقعیت استراتژیک نظامی و توان کنترل آبراههای مهم بین المللی از جمله مزایای در اختیار داشتن کنترل این جزایر پراکنده به شمار میروند.
از جنبه ژئوپلتیک و معادلات وسیع منطقهای و فرامنطقهای نیز در سالهای اخیر شاهد تلاش قدرتهای مختلف برای ائتلاف سازی و جناح بندی در برابر کشورهای رقیب بوده ایم. نزدیکی فزاینده چین و پاکستان و ایجاد خط ترانزیت شمال جنوب این کشور به همراه توسعه بنادر و سرمایه گذاری در پاکستان و تقویت همکاریهای نظامی و برگزاری رزمایشهای نظامی از یک سو و نزدیکی هند و ژاپن از سوی دیگر و تلاش این دو کشور برای تقویت همکاریها در سطوح مختلف نشان دهنده افزایش رقابتهای منطقهای و فرامنطقهای است.
بحران کره شمالی و توسعه فزاینده تواناییهای موشکی و هستهای این کشور نیز خود به تنهایی یکی از اصلی ترین مسائل این منطقه به شمار میرود که البته به شکلی جالب میتواند به عنوان چکیده اختلافات منطقه شرق آسیا قلمداد شود. کره شمالی در چارچوب راهبرد آمریکا در این منطقه اصلی ترین عامل توحیه کننده حضور و در درجه بعدی اقدامات تحریک آمیز آمریکا در شرق آسیا به شمار میرود و واشنگتن به بهانه توسعه توانمندیهای موشکی و هستهای کره شمالی (که در درجه اول در واکنش به تهدیدات فزاینده آمریکا و حضور گسترده نظامیان این کشور در مرزهای پیونگ یانگ ایجاد شدند) تلاش داشته است چین و نفوذ فزاینده آن را مهار کند.
یکی از اصلی ترین ستونهای سیاستهای منطقهای آمریکا در سراسر جهان جلوگیری از ظهور قدرتهای منطقهای و در نتیجه برهم خوردن موازنه قوا در مناطق مختلف جهان است. براساس این سیاست که با نام سیاست مهار دوجانبه نیز شناخته میشود، آمریکا تلاش میکند یک کشور را در مقابل قدرت منطقهای در حال ظهور قرار دهد و با پشتیبانی از آن در زمینههای گوناگون به نوعی میان آنها موازنه برقرار میکند.
در حال حاضر قدرت در حال ظهور منطقه شرق آسیا که در حال کسب ابزارها و الزامات تبدیل شدن به یک ابرقدرت است، چین میباشد. این کشور اکنون به گفته بانک جهانی، پس از سه دهه رشد اقتصادی سریع و شتابان برحسب شاخص سرانه قدرت خرید به بزرگ ترین اقتصاد جهان تبدیل شده و در بسیاری از زمینههای صنعتی و فناوری در حال نزدیک شدن به آمریکا است. نیروی دریایی چین دیگر نماد ظهور این قدرت باستانی و سنتی است که در طول تاریخ تا پیش از شروع دوره استعمار اروپاییان در شرق آسیا همواره برادر بزرگتر کشورهای این منطقه بود و آنها برای حکمیت سیاسی همواره رو به پکن داشتند و به شکلی جالب تا پیش از سلطه اروپاییها بر تجارت جهانی، چین بالاترین تولید ناخالص داخلی جهان را داشت و اکنون باز شاهد تکرار این الگوی تاریخی هستیم.
پس چین بار دیگر در حال قدرت گیری است و این موضوع واشنگتن را که در دو دهه اخیر به شدت حواس خود را متوجه خاورمیانه و اروپای شرقی کرده بود به ناگاه متوجه خود ساخت و این کشور در اقدامی آشکار با در پیش گرفتن سیاست (محور آسیا) از زمان دولت پیشین به رهبری باراک اوباما، سعی در مهار و تحدید چین کرد. افزایش قدرت همسایگان چین از جمله ژاپن و تسلیح و حمایت از دیگر کشورهای منطقه مانند ویتنام و دولت تایوان و تحریک برخی کشورهای دیگر در برابر چین از جمله اقدامات آمریکا در شرق آسیا هستند.
به طور کلی راهبرد آمریکا در شرق آسیا مبتنی بر دو اصل تقویت حضور اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک خود در این منطقه از یک سو و حمایت از متحدان منطقهای خود در برابر چین از سوی دیگر است. در نتیجه دست گذاشتن بر اختلافات سنتی میان کشورهای منطقه به یکی از راهبردهای واشنگتن تبدیل شده است و این اختلافات در مرحله بعد به بهانهای برای توجیح حضور بیشتر آمریکا تبدیل میشوند که نمونه آن را میتوانیم به خوبی در حضور کشتیها و زیردریاییهای آمریکایی و پرواز هواپیماهای آن در نزدیکی جزایر مورد اختلاف چین با همسایگانش و همچنین استقرار سامانه موشکی تاد به بهانه دفاع در برابر توانایی موشکی کره شمالی ولی در واقع با هدف بازدارندگی در برابر چین مشاهده کنیم.
نورالدین ییلاقی، کارشناس مسائل شرق آسیا
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/8235
تگ ها: