تأسیس یک دانشگاه تاریخ ساز و پرورش شاگردان برجسته، هجوم بیرحمانه دشمنان به خانه حضرت و همچنین اشاره به مظلومیتهای بیپایان بقیع، بخشی از محتوای شاعران آئینی در رثای امام صادق (ع) است.
امروز، ۲۵ شوال المکرّم و سالروز شهادت مظلومانه حضرت اباعبدالله، جعفر بن محمد الصادق (ع) است؛ روزی که شاعران آئینی هم در آن، سوگوارند و البته با اشعار خود، گرمابخش محافل عزای حضرتش هستند.
سید حمیدرضا برقعی، یکی از همین شاعران است که در کلام منظوم خود چنین نوحه سر میدهد:
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
خواب دیدم که پشت پنجرهها
رو به روی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجرههاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجرههاست
اکنون به شعری از حسن کردی میرسیم که در آن به شیخ الائمه بودن آن حضرت (سنّ آن حضرت در هنگام شهادت، ۶۵ سال بوده است) اشاره و در پایان، به روضه عاشورا و فاطمیه ختم میشود:
پیرمردی و بزرگ همهی اعصاری
روی جانت اثر کینهی دشمن داری
بارها خلوت سجاده تان پر پر شد
فرش زیر قدم ات سوخت و خاکستر شد
آتش از موی سفیدت نفسی شرم نکرد
از نماز شب تان هیچ کسی شرم نکرد
خانهای که تپش مدرسهی ایمان بود
آتش از هر طرفش شعلهی سرگردان بود
کوچهها نیمهی شب سوختنت را دیدند
ریسمانها به دل سوخته ات خندیدند
ریسمان را که کشیدند چنین افتادی
عقب مرکب دشمن به زمین افتادی
در حسینیهی چشمت حرمی بر پا شد
خانه ات آینهی غربت عاشورا شد
گرچه عمامه سرت نیست؛ سرت اما هست
حُرمتت سوخته شد؛ بال و پرت اما هست
پا برهنه به سر کوچه کشیدند تو را
خوب شد نیمهی شب بود ندیدند تو را
مادرت بین همین کوچه نفس گیر شده
علی از داغ همین حادثهها پیر شده
شعر دیگر در این مصیبت جانسوز، شعر محمدحسین رحیمیان است:
می سوخت بین شعلهها بال و پر تو
آتش نشد شرمنده از موی سر تو
از نعره مستانهی یک نامسلمان
آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو
دست خدا را باز بستند این جماعت
آقا چه خالی بود جای مادر تو
با رفتن تو آسمان هم گریه میکرد
آن شب نبود عمامهای روی سر تو
پای برهنه پشت یک مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میان پیکر تو
در کوچههای خلوت شهر مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
دیدند خیلی داغدار کربلایی
شام غریبان شد به پا در محضر تو
جای هزاران سجدهی شُکرانه دارد
خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو
و اما از جمله شاعرانی که اشعاری بلندبالا در رثای آن حضرت دارند، میتوان به غلامرضا سازگار اشاره کرد:
ای چراغ دانشت گیتی فروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امام صادقی
صدق از باغ بیابانت گلی
مرغ وحی از بوستانت بلبلی
نور دانش، از چراغ علم تو
لاله میروید ز باغ حلم تو
روشنی بخشیده بر اهل زمان
همچو قرص آفتاب از آسمان
اهل دانش، سائل کوی تو اند
تشنه کامان لب جوی تو اند
خضر در این آستان هوئی شنید
بوعلی زین بوستان بوئی شنید
نیست تنها شیعه مرهون دمت
ای گدای علم و عرفان عالمت
این شاعر پیشکسوت آئینی در ادامه این شعر، با نام بردن از برخی خوشه چینان مکتب حضرت جعفر بن محمد (ع) ادامه میدهد:
قلب هستی شد منیر از این چراغ
بوبصیر آمد بصیر از این چراغ
مکتب فضلت، مُفَضَّل ساخته
شورها در اهل فضل انداخته
شعله در دست غلامت رام شد
صبح باطل از هشامت شام شد
روح، روح از درس قرآنت گرفت
لالهی حمرا ز حمرانت گرفت
آسمان معرفت خاک درت
سائل درس زُراره پرورت
آفتاب از ظل استقلال تو است
علم همچون سایه در دنبال تو است
ای وجود عالمی پابست تو
ای چراغ عقلها در دست تو
ای فروغت تافته در سینه ها
روشن از تصویر تو آیینهها
تا تو هستی پیشوای مذهبم
ذکر حق آنی نیفتد از لبم
ذرّهای از نور خورشید تو ام
هر چه ام در معرض دید تو ام
مذهبم را بر مذاهب برتری است
ایده و مشی و مرامم جعفری است
کیستم نه شافعی نه حنبلی
نیستم جز پیرو آل علی
ای علومت را به عالم چیرگی
نور دانش بیفروغت تیرگی
شرح فضلت را چه حاجت بر کتاب؟
آفتاب آمد دلیل آفتاب
با احادیث تو نور علم تافت
دین حیات خویشتن را باز یافت
ای فدای لعل گوهر بار تو
هرچه گردد کهنه، جز آثار تو
از تو دل دریای نور داور است
چون بحار مجلسی پر گوهر است
شیعه را از تو زلالی صافی است
کافی شیخ کلینی کافی است
شیعه باشد تا قیامت رو سفید
کز تو اش پیری ست چون شیخ مفید
مشعل تقوا و دینداری ز تو است
شیخ طوسی، شیخ انصاری ز تو است
گوهر بحرالعلوم از بحر تو است
ابن شهر آشوبها از شهر تو است
مکتبت شیخ بها میپرورد
سید طاووسها میپرورد
در ریاض فضل تو شاخه گلی ست
کیست آن گل شیخ حر عاملی ست
سازگار، امام خمینی (ره) را نیز شاگرد شاگردان امام صادق (ع) میخواند و میآورد:
با دمت روح خدا میپروری
چون خمینی مقتدا می پروری
ما از این مکتب کتاب آموختیم
ما از این مشعل چراغ افروختیم
این شعار ما به هر بام و دری ست
اهل عالم! مذهب ما جعفری ست
تیرگیها را به دور انداختیم
خویش را در بحر نور انداختیم
علم گر چه گوهری پر قیمت است
بی چراغ مذهب او ظلمت است
ای همه منصورها مغلوب تو
ای تمام علمها مکتوب تو
در ابیات پایانی این شعر اما به مظلومیتهای حضرت شیخ الائمه (ع) هم اشاره شده است:
ای کشیده از عدو آزارها
رو سوی مقتل نهاده بارها
پای بنهاده بدان جاه رفیع
دست بسته همره ابن ربیع
همچنان نخلی کزو ریزند برگ
داد آزارت عدو تا پای مرگ
سخت باشد سخت، پیری چون تو را
ایستادن پیش دشمن روی پا
سینه ات از سنگ غم بشکسته بود
قامتت رنجور و پایت خسته بود
پیش چشم مصطفی خصم پلید
تا سه نوبت تیغ بر رویت کشید
ای به سینه درد و داغت را درود
ای مزار بیچراغت را درود
کاش مانند غبار غربتت
می نشستم در کنار تربتت
کاش بر قبر تو همچون آفتاب
روی خود را مینهادم بر تراب
کاش مانند چراغی تا سحر
در بقیعت داشتم سوز جگر
صبر ماه، بیقرار از صبر تو است
اشک "میثم" لاله ای بر قبر تو است
شعر پایانی این گفتار اما غُربت شهر مدینه و قبرستان بقیع را به تصویر میکشد؛ شعری از مجتبی صمدی که بخشی از ابیات آن، این روضه منظوم را به سرانجام میآورد:
مثل همیشه شهر مدینه عزا گرفت
از دود آه حضرت صادق فضا گرفت
هفت آسمان برای غمش گریه میکنند
از غُصه اش دل پُردرد خدا گرفت
از زهر آه، سینه او پُرحرارت است
این زهر از او مجال نیاز و دعا گرفت
از آن شبی که شعله در خانه اش زدند
درد قدیمی دل او باز پا گرفت
درد قدیمی دل او داغ مادر است
دردی که جان ز پیکر آل عبا گرفت
وقتی که تار موی سفیدش به خاک خورد
شهر مدینههاله محنت سرا گرفت
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/7630
تگ ها: