نوبت به جوان حسین میرسد. قدم که بر میدارد، جان بابا را با خود میبرد تا دل کارزار. شمشیرها آمادهاند و علی اکبر آمادهتر.
-هان، منم علی فرزند حسین بن علی. به خانه خدا سوگند ما به پیغمبر نزدیکتریم. به خدا سوگند با شمشیر خود از پدرم دفاع میکنم. شمشیر میزنم؛ شمشیر زدن جوانیهاشمی و قریشی.
حسین، نظارهگر رجز پهلوانی علی است. چقدر این فرزند لیلا شبیه پیامبر است. هر وقت دلتنگ رسولالله میشود به علی نگاه میکند.
مره بن منقذ عبدی است که فریاد میزند: گناه عرب به گردنم اگر این جوان بر من بگذرد و این چنین حمله کند و من داغ مرگش را بر دل پدرش نگذارم.
سر راهش را میگیرد و با نیزه میزند. علی اکبر به زمین میافتد و به دورش حلقه میزنند. امان نمیدهند. تن علی اکبر را حلاجی میکنند. فریاد (بابا، بابا) در چکاچک شمشیرها محو میشود.
خوب که از تن پارهپاره علی، داغی سنگین بر دل حسین میگذارند، پدر از راه میرسد. اشک، چشمانش را تار میکند. چه بگوید جز اینکه (علی، بعد از تو خاک بر سر این دنیا).
کمکم زینب هم کنار برادر میآید و خود را روی پیکر میاندازد. امام، خواهر را بلند میکند و به خیمه بازمیگرداند؛ خسته و شکسته.
- جوانان، بروید برادرتان را بیاورید...
انتهای مطلب
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/4346