ولیعهد عربستان سعودی در یکی از آخرین مصاحبههایش به صراحت از اسلامگرایان افراطی انتقاد کرده و آنان را مانعی فراراه پیشرفت کشور دانسته است. او در این مصاحبه گفته است: «هفتاد درصد جمعیت عربستان کمتر از سی سال سن دارند. ما قرار نیست سی سال از عمر مردم را برای مدارا با اسلامگرایان افراطی تلف کنیم و به نقطه امروزی برسیم. ما باید همین حالا افراطگرایان را نابود کنیم.» او افزوده که مردم عربستان خواستار زندهگی معمولی و رابطه باز با دنیا هستند و رهبران عربستان آن عده اسلامگرایانی را که در این زمینه مانع ایجاد کنند با قاطعیت از سر راه برمیدارند.
عربستان سعودی از زمان ولیعهد شدن بن سلمان، گامهای استواری در جهت ارایه چهره مدرن از این کشور برداشته است. بن سلمان در این مدت به قلع و قمع نهادهایی برخاسته که آزادیهای اجتماعی را محدود و مردم را از برخورداری یک زندهگی معمولی محروم میکردند. روزگاری علمای مذهبی در این کشور دارای قدرت نامحدود بودند، اما اکنون نقش آنها در حد توجیهگر و خدمتگزار سیاستهای دولت عربستان تقلیل یافته و در سیاستگذاریها نقشی ندارند. آن عده علمای مذهبی که منتقد وضع موجود هستند یا مجبورند به بیرون از عربستان فرار کنند و یا در زندانها بپوسند.
در قرن بیستم میلادی، مخصوصاً نیمه دوم این قرن، عربستان سعودی یکی از خاستگاههای اصلی افراطگرایی دینی در جهان اسلام بود. با ایتلاف اخوانیهای مصری با سلفیهای عربستانی در چند دهه اخیر قرن گذشته، نسخهای از اسلام به وجود آمد که به شدت بر خشونت تأکید میورزید و به تکفیر حکومتها دست میزد و طرفدار براندازی حکومتها بود. مقاومت علیه اشغالگران شوروی در افغانستان، زمینه را برای هرچه بیشتر قوی شدن این جریان فراهم ساخت و باعث شاخ و پنجه زدن این جریان در سراسر جهان شد. نظر به عواملی که پرداختن به آنها فرصت بیشتر میطلبد، رهبران عربستان سعودی برای سالهای متمادی در تقویت این جریان کوشیدند و محتواهای درسی مکاتب و دانشگاهها را مطابق این ایدیولوژی عیار کردند و به پخش و تکثیر این جریان در سراسر دنیا پرداختند.
ولیعهد فعلی عربستان که زمام امور را در دست گرفت به این نتیجه رسید که گرفتار ماندن عربستان سعودی در دام سلفیزم+اخوانیزم رابطه این کشور را با جهان تحت تأثیر قرار میدهد و سد بزرگ فراراه پیشرفت آن در دنیای متلاطم امروزی ایجاد میکند و ازاینرو کوشید اشتباهات گذشته را جبران کند و با سرکوب «افراطگرایان اسلامگرا» سعی کرد راه را برای همگام شدن کشورش با تحولات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جهان مساعد کند. شرایط اجتماعی و فرهنگی عربستان سعودی نیز به او کمک کرد تا این مسیر را با شتاب و جرأت بیشتر بپیماید و از عواقب اقداماتش هراسی به دل راه ندهد. در سایه سیاستهای ولیعهد کنونی عربستان سعودی، این کشور کاملاً چهره عوض کرده و شاهد تحولات شگرف اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است.
آنچه در این میان به ما مرتبط است این است که عربستان که خاستگاه اصلی افکار افراطی بود و ما هم افراطیت را از این کشور برگرفتیم، پس از سپری شدن سی چهل سال متوجه شده که چه خطای بزرگی را از بابت در آغوش کشیدن اندیشههای افراطی دینی مرتکب گردیده و اکنون با سرعت تمام تلاش میورزد به افراطزدایی بپردازد و حتا رسوبات این افکار را از بین ببرد. این در حالی است که ما هیچ وقت از تاریخ درس نمیگیریم و همان اشتباهات گذشته را تکرار میکنیم. پنج سال حاکمیت طالبان در دهه نود کافی بود تا برای همیشه با افکار طالبانی وداع کنیم و نگذاریم بار دیگر صاحبان این افکار بر ما حاکم شوند، اما متأسفانه چرخ روزگار بهگونهای چرخید که بسیاری از مردم به استقبال این افکار شتافتند و در حمایت از ایدیولوژی طالبانی سینه سپر کردند. میر غلام محمد غبار بهدرستی گفته بود: «ملت افغانستان بعد از هر غسل خون و آتش همان پیراهن چرکین گذشته را به تن میکند.»
عجیبتر این است که کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی سعی دارند افراطگرایان را از کشور خود دور نگه دارند، ولی در عمل به نحوی از انحا با حکومت طالبان در تعامل و تبانی قرار دارند و در تقویت حاکمیت آن در افغانستان کوشش به خرج میدهند. شاید میخواهند با این کار زبالهها و تفالههایی را که محیط خودشان را آلوده میکند به جای دورتر انتقال دهند تا محیط زیستشان پاک و سالم باقی بماند. امارات متحده عربی که از یکسو خود را پرچمدار تساهل دینی و مدارای مذهبی در میان کشورهای اسلامی میپندارد و در این راه مبالغ هنگفتی را سالانه هزینه میکند و نهادهای عریض و طویلی را به منظور مقابله با تندروی دینی راهاندازی کرده، اما از طرف دیگر از رهبران طالبان، حتا آن عده رهبرانی که در فهرست افراد تحت تعقیب امریکا قرار دارند، میزبانی میکند و با آنها وارد تعاملات پیچیده سیاسی و اقتصادی میشود و در تحکیم پایههای حاکمیت آنها در افغانستان میکوشد.
هر کشور براساس مصالح و منافع خود با کشورها و گروههای سیاسی و نظامی رابطه برقرار میکند. باید مخالفان طالبان این نکته را به خوبی هضم کنند که در ترسیم سیاست کشورها در قبال قضایای مختلف، حقوق بشر و حقوق زنان و مسایلی از این دست در اولویت قرار ندارد. مشاهده میکنیم که حتا همان کشورهای غربی که خود را بانیان حقوق بشر میدانند، در تعاملشان با طالبان همه ارزشهای حقوق بشری را از یاد میبرند و فراموش میکنند که هماکنون افغانستان به بزرگترین مقر ضد زن در سطح جهان تبدیل شده است. قدرتهای بزرگ جهان هرگاه تصمیم بگیرند به کشوری حمله کنند قادرند بهانههای بسیار کوچک را بزرگ بسازند و آن را دستاویزی برای اشغال دیگر کشورها قرار دهند. همین قدرتها میتوانند همه نشانهها و قراین را نادیده بگیرند در صورتی که قصد داشته باشند با یک گروه تروریستی وارد تعامل شوند و این گروه را در خدمت اهداف ژئوپلیتیک خود بگمارند. افزون بر آن، شاید قدرتهای منطقهای و جهانی به این نتیجه رسیدهاند که گرد هم آمدن گروههای افراطی در افغانستان باعث میشود که برخورد با آنها در صورتی که ضرورت ایجاب کند آسانتر باشد.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/33415