نویسنده: جواد سروری
کسانی که به فرهنگ غرب چسبیده اند از نوعی بیماری درونی و گناه آلودگی رنج میبرند، از پیام حق، گریزان و در هراسند و با هر کس که به راه نیک و پاکی و تهذیب نفس دعوت کند، درگیر میشوند.
اخیرا پس از اعتراضات فراوان مردم مسلمان و مجاهد افغانستان و رساندن صدای مردم توسط روزنامه انصار به گوش مسؤولین دولتی، وزارت محترم اطلاعات و فرهنگ، بیانیهای را در مورد ممنوعیت استفادۀ ابزاری از زنان در برنامهها و مخصوصا آگهیهای بازرگانی به نشر رسانید، که این تصمیم وزارت اطلاعات و فرهنگ با استقبال عمومی مردم و عدهای زیادی از رسانههای آزاد و روشنفکران آزاداندیش قرار گرفت؛ اما هستند عدهای انگشت شماری از نوکران فرهنگ غربی که به بهانههای واهی چون، آزادی و حقوق زن، واکنش منفی در این مورد داشتند. هر چند عدهای آنان اندک میباشند، اما ما ضمن تشکری از مسؤولان وزارت فرهنگ، خواستیم مطلبی را در این مورد به نشر رسانیم.
جمله معروف (( درخت از ریشه آب میخورد و انسان از اخلاقش )) گویای جهت دهی اخلاق به رفتار و گفتار انسان در فرهنگ دینی ما است. علم و دانش و سایر ارزشها از این مشرب سیر آب میشوند وفرهنگ و فضیلت و درخت شعور و آگاهی در سرزمین اخلاق ( فردی و جمعی ) میرویند. توسعه و تعمیق ابعا فرهنگ و هر گونه ابتکار و نقل و انتقال علم، اگر بخواهد برای بشر سازنده و مفید باشد، نیاز به دلهایی پاک و جانهایی مهذب دارد. در میان مردمی که نفس آنان پیراسته نباشد و خردشان پاک و آکنده از فضایل نباشد، هیچ پرتو علمی نمی تابد، و اگر تابید نمی پاید. به خاطر نقش و تاثیر عمیق اخلاق در زندگی انسان است که دانایان بزرگ، همواره تعلیم اخلاق را در راس برنامههای خویش جای میداده اند. قرآن کریم میفرماید: (( و اتقوا ا... و یعلمکم ا... )) (بقره/۲۸۲). به دلیل اهمیت و نقش آفرینی اخلاق است که تقوا بر تعلیم مقدم شده و همواره در میان مسلمانان نفوس پاکی که حامل علم و دانش باشند، تربیت یافته اند. خلاصهتر اگر بیان کنیم، این اخلاق انسانی است که انسان را از حیوانات جدا میسازد. انسان غرایز حیوانی و روحانی یا انسانی دارد که باید در عملکردها آنا را از هم جدا کرد. که با دور انداختن غرایز حیوانی اخلاق انسانی در انسان بروز میکند. این غرایز غیر اخلاقی اگر مهار نگردند، عملا زمام اختیار انسان را از عقل ربوده و در کف نفس میگذارند نتیجه غلبهی نفس، نادیده گرفتن ارزشهای متعالی، یک سو نگری، افراط و تفریط و ذلیل شدن در مقابل شهوات و خواستههای حقیر است. برای جلوگیری از بروز این حالت، اخلاق اسلامی، قوای درونی را مهار، هماهنگ و به سوی هدف غایی(سعادت) جهت دهی میکند. به عبارتی دیگر، نخستین کارکرد اخلاق اسلامی چیرگی خرد بر اراده و کردار است. هدف از این سلطه و چیرگی، آن است که آثاری که از پرتو کردارهای مختلف درنفس رسوخ مییابد با آثار علمی به بار آمده از سوی عقل نظری هماهنگ باشد و در نتیجهی این هماهنگی، نفس به سوی علایق مادی کشیده نمی شود و از سعادت معنوی محروم نمی ماند. از این رهگذر است که به اطمینان میتوان گفت مشخصهی یک جامعهی سالم و رشد یافته، داشتن نظام اخلاقی زنده و پویا است که انسانهایی آزاده، خلاق، مبتکر و تلاش گر بار میآورد تا جامعه را در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از عقب ماندگی نجات میدهند. زیرا همهی اصلاحات و قعالیتها به وسیلهی اندیشه و تلاش انسان انجام میگیرد و، وقتی او صالح و سالم پرورش یافت و از اخلاق متعالی برخوردار بود، همه چیز به خوبی ساخته میشود.
تعرض فرهنگ بیگانه به ایمان و اخلاق مردم
(( ایمان)) جوهرهی اخلاق دینی است و، در عصر کنونی، بیشتر از هر چیز دیگر همین ایمان مورد غضب و هدف فرهنگ مادی گرای بیگانه واقع شده است. به خوبی مشهود است که بار فرهنگی منحط بیگانه بر روی دوش ایمان سنگینی میکند. دشمن با تمام ساز و برگ خود در صدد ویران سازی خانه ایمان و انهدام ارکان اخلاق است. میکوشد تا امید را از دلها، ثبات را از قدمها و عزم را از دلها بگیرد. علاوه بر اصل ایمان و اعتقادات، ارزشهای اخلاقی و انسانی نیز در حال اضمحلال و قربانی شدن هستند. بلکه باید گفت در جوامع انسانی تضادی عمیق و نبردی پردامنهتر از نبرد بیرحمانهی استعمار و فرهنگ بیگانه با اصول اخلاق وجود ندارد. سود جویی، خود خواهی و دنیا گرایی، اوج خصلتهای این فرهنگ است که بیرحمانه عدالت را در مقابل بتکدهی منفعت، قربانی میکند و ارزشها را با تیغ ظلمی میدرد تا به رفاه برسد.
وقتی (( جری بنتام که نظرات اخلاقی او مبنای اخلاقی مکتب لیبرال سرمایه داری جدید را شکل داده است میگوید:(( ما فقط یک وظیفه داریم و آن جستجوی بالاترین لذت ممکن است. و مسالهی رفتار انسان فقط تعیین این است که چه چیزهایی بیشترین لذت را به انسان میبخشد.)) و یا (( شومپیتر )) فایده گرای را چنین میستاند: (( فایده گرایی فلسفهی زندگی است و زندگی خوب یعنی داشتن پولی هر چه بیشتر و مصرف آن در جهات مطلوب)). و صدها نمونهی دیگر از سخنان تئوریسینهای غربی را در زمینهی خود محوری و سود پرستی و خدای خود شدن انسان را میبینیم، متوجه میشویم که فرهنگ بیگانه برای ایجاد زمینهی مناسب نفوذ در افراد، از همهی روشها و ابزارها استفاده کرده و تعادل روانی انسانها را بر هم میزند و معیارهای اصولی و بنیادین جامعه را زیر سوال میبرد. اساسا تولد فرهنگ سرمایه داری همزمان با نفی ارزشهای والای انسانی و تعالیم مذهبی و تقدیس رذائل اخلاقی صورت گرفت و در واقع بهت خاطر تنزل دادن انسان ا زمقام والای خلیفه اللهی به مرتبهی پایین حیوانیت و مادیت بود که هواهای انسانی محرک انسان و ثروت مادی، هدف او معرفی شد و عقل نیز خدمت گزار شهوت و ابزار ثروت قرار گرفت. بنابراین فرهنگ غربی نه تنها از اخلاق و ارزشهای متعالی جداست، بلکه اساسا ماهیت ضد اخلاقی و ضد ارزشی دارد. جالب است که بدانیم این فرهنگ از ماهیت ضد اخلاقی خود چگونه دفاع میکند: با تبلیغات وسیع به تحریف مبانی دینی میپردازد، مرز میان خوب و بد، انسانی و غیر انسانی، الاهی و شیطانی، حق و باطل و..... را بر میدارد تا آنجا که از نادرست، درست و از غیر انسانی، انسانی و از ظلم، عدل و از ضد ارزشها، ارزشها فهمیده میشود و با ایجاد وسوسههای بزرگ، مردم در سرگردانی و سردرگمی فرو میافتند.
شیوههای گوناگون برخورد استعمار با ارزشهای اخلاق
اخلاق راستین، همچون مکتب راستی، مغضوب و مطرود فرهنگ استعماری است. پیام اخلاق، مانند ندای مذهب در گوش استعمار ناخوشایند است. شناخت شیوههای برخورد استعمار با ارزشهای اخلاقی به ما کمک میکند تا از جوانههای ایمان و اخلاق حفاظت نموده و از رفتن آنها به مسلخ فرهنگ بیگانه ممانعت نمائیم.
شیوههای برخورد استعمار با ارزشهای اخلاقی متفاوت است و عمدهی آنها از این قرار است:
۱) برخورد فلسفی: طرح و ترویج تئوریها و نظریاتی که مبانی و ریشهی ارزشهای اخلاقی را بسوزاند،
۲) برخورد تحریف گرایانه: تاویل و توجیه نادرست ارزشهای اخلاقی،
۳) برخورد منافقانه: تظاهر به رعایت اصول اخلاقی ( مانند حقوق بشر و حقوق زن از نگاه غربی )
۴) برخورد سیاسی: برنامه ریزی و سیاست گذاری برای ارزش زدایی.
فرهنگ استعماری با استفاده از این شیوهها در سه جهت تلاش میکند و تا حدود زیادی نیز موفق شده است.
۱) تلاش برای نابودی ارزشهای اخلاقی،
۲) تلاش برای به خدمت گرافتن و ابراز ساختن اخلاق،
گویا سیاست مداران و متولیان فرهنگ غرب این سفارش ماکیاولی را برای استفادهی ابزاری از دین و فضای اخلاقی، سرلوحهی کار خود قرار داده اند:
گرچه شهریار به داشتن تمام فضائل محتاج نیست، تظاهر به داشتن آنها برایش مفید است. مثلا خوب است که رحیم، مخلص، پاکیزه خو، دین دار و صمیمی باشد...... اما باید دارای ذهنی چنان قابل انعطاف باشد که به هنگام ضرورت، به عکس رفتار کند.
۳) تلاش برای محدود کردن قلمرو اخلاق.
ضمنا استفاده از این شیوه، برای وصول به این اهداف، فقط در برابر اخلاق نیست. مقدسات دیگر مانند دین، معابد و مساجد، روحانیت، علم و هنر نیز سرنوشت مشابهی دارند، یا باید داشته دارند، یا باید نیست و نابود شوند یا به استخدام آنان در آیند و یا حد اقل در گوشهای زندانی و محدود شوند.
الف) برخورد سیاسی:
در این مرحله، برنامه ریزی و سیاست گزاریهای بیگانگان برای حذف و بیرون راندن فضائل اخلاقی از صحنه زندگی بسیار گسترده است. (( همسفر )) جاسوس انگلیسی، از کتاب راهنمای جاسوسان انگلیسی مطالبی را برای چگونگی نابودی ایمان و اخلاق مسلمانان، نقل میکند، که در یک بند آن آمده است:
(( ترویج شرابخواری، قمار، فساد، شهوت رانی، تشویق به مصرف گوشت خوک، که در اینگونه فعالیتها باید اقلیتهای یهودی، نصاری، زرتشتی، صائبین با یکدیگر همکاری و معاضدت داشته باشند و در گسترش این مفاسد بکوشند. به اقرار یکی از کارگزاران استعمار، هنگامی که میخواستند فلسطین را از مسلمانان بگیرند، بیش از هر چیز بازار شراب رواج داشته است. وزیر مستعمرات انگلیس میگوید: (( ما اسپانیا را از کفار ((مسلمانان)) با شراب و فساد پس گرفتیم، اینک باید سایر سرزمینهایمان را نیز، به پیایمردی این دو وسیلهی نیرومند باز پس بگیریم. بدنبال آن در کشورهای اسلامی استعمار شروع میشود و به شدت دنبال میگردد. برای مثال در ترکیه وضعیتی شدیدی پدید آوردند. و در الجزایر آن قدر شیوههای استعماری نفوذ میکند که مالک بن نبی نویسندهی متعهد آن دیار مینویسد: (( اگر بخواهیم محفلی برای قمار بازی باز کنیم به زودی میتوانیم، ولی باز کردن یک اتاق برای درس قرآن بسیار مشکل و نزدیک به محال است.))
البته مبارزه با ارزشهای اخلاقی منحصر به جهان اسلام نیست، در این کینهی ضد انسانی، خود غرب هم از هم فرو میپاشد.
ب) برخورد تحریفی:
غرب و فرهنگ بیگانه در این شیوه،قالبها را حفظ، اما محتوا را تغییر میدهد. نامها را عوض نموده و واقعیت هم چنان باقی است. مثلا هرزه و ابتذال را به نام فرهنگ و هنر، شهوت و برهنگی را به نام مقدس آزادی گسترش میدهد. غیرت را حسادت، احسان را سفاهت، نفاق را هوشیاری و مقاومت در راه عقیده را تعصب مینامند. (( کواکبی)) در فصل استبداد و اخلاق، نقش استبداد را در تغییر فرهنگ واژهها چنین توضیح میدهد:(( استبداد مردم را معتقد ساخت تا طالب حق را (( فاجر )) و تارک آن را مطیع، شکایت کنندهی متظلم را مفسد، و با هوش دقیق را (( ملحد)) و گمنام بیچاره را (( پرهیزگار امین)) دانستند..... نصیحت گزاری را ((مداخله گر)) غیرت را ((عداوت)) جوانمردی را ((سرکشی)) و حمیت را جنون و انسانیت را (( حماقت )) و رحمت را (( بیماری )) نام نهادند.)) و باید افزود صلح طلبی را تسلیم استعمارگران شدن، و اصلاح طلبی را غربی شدن نامیدند و انقلابی را تروریست و حفظ اصول مقدس دینی ومذهبی را بنیاد گرایی و ارتجاع و کهنه پرست. در واقع همه این واژههای منفی، مرمیهای اسلحه تبلیغات و فرهنگ بیگانه است، که قلب هر فرد و جریانی را که در برابر استکبار بایستد، نشانه میرود.
چه باید کرد؟
با توجه به شیوههای مختلف و پیچیدهی فرهنگ بیگانه علیه ارزشها و مبانی اخلاق،اکنون سوال این است که چه باید کرد؟
از استعمار و فرهنگ منحط آن انتظار رفتار اخلاقی و پایبندی به اصول انسانی نیست، چه شیوهای برگزینیم که در این کورهی برافروخته رفتار نمائیم و ذوب نشویم؟ در مقابله با آسیبی که از ناحیهی فرهنگ بیگانه به ما میرسد، نظرات مختلفی ابراز شده و حداقل سه نظر قابل ملاحظه است. گروهی راه افراط گزیده و معتقدند در برابر تمدن و فرهنگ غرب نباید حساسیت به خرج داد و باید به دیده مثبت به آن نگریست. زیرا تکنولوژی و صنعت غرب، که ناچار به استفاده از آن هستیم، از اخلاق و فرهنگ آن جدا نیست و همه را یکجا باید بر دیده نهاد. یعنی تنها صنعت زدگی نیست، بلکه با نفوذ تدریجی فرهنگ بیگانه، حقیقت انسانی خود را فراموش نموده و یکسره در ظاهر و باطن تسلیم بیگانه شویم.
گروه دوم، به تفریط گراییده و با این استدلال که چون اصالت و هویت ما اسلامی است و نگرش غرب به عالم و آدم برخاسته ازمادیت و ماده است، باآن تفاوت بنیادین دارد و لذا به هیچ روی نمی توان از فرهنگ غرب انتظار خدمت داشت و تا میتوان باید از آن برحذر بود.
گروه سوم معتقد به راه میانه و وسط اند، یعنی گزینش نکات مثبت علمی و تکنیکی غرب، بدون تحت تاثیرالقائات غلط و منحرف کنندهی فرهنگی غرب واقع شدن، زیرا بین این دو تلازمی نیست. مبانی این دیدگاه عبارت است از اعتقاد به جامعیت اسلام، توجه به تفاوتهای دو جامعه اسلامی و غیر اسلامی، تعهد به حفظ دین، خود باوری در برابر بیگانگان، و درک هدفهای استعماری.
دراین دیدگاه ضمن قبول ((مظاهر تمدن)) نباید از هویت خود غافل بمانیم. اما باید توجه داشت که صنعت و فرهنگ غرب تقریبا اتحاد وجودی پیدا کرده اند و کاملا باید مراقب بود که در این گزینش پر فرهنگ منحط بیگانه ما را نگیرد.
برای جلوگیری از فرهنگ غربی اقداماتی نظیر ممنوعیت استفادۀ ابزاری از زنان لازم میباشد.
نهادینه کردن اخلاق اسلامی:
بدون تردید، مهم ترین مانع بر سر راه نفوذ فرهنگ منحط و مبتذل بیگانه (( نهادینه کردن اخلاق))، با پشتوانهی ایمانی است.
نهادینه کردن اخلاق یعنی خود سازی و خویشتن پردازی دائم، به گونهای که پایبندی اخلاقی و نگهداشت معیارهای ارزشی در
میان همگان، در شرایط گوناگون حالت عادی و به صورت خودکار انجام گیرد. و بدون اینکه از بیرون تحمیلی صورت گیرد، دگردیسی اخلاقی و تکامل روحی موجب رفتارهای هماهنگ باارزشها از درون باشد. ریشه دار کردن اخلاق، ونه صرفا ایجاد حالتهای زود گذر، در شمار هدفهای مهم پیامبر (ص) قرار دارد: ( ( بعثت لاتم مکارم الاخلاق))، یعنی تمام رنجهای رسول خدا ( ص) برای بر پایی نظام عادلانه اخلاقی نوین بود. و قرآن را برای تزکیه اخلاق و نفوس عرضه نمود. دانش و بینش، همراه با یکدیگر خصلتهای مثبت را ریشه دار،دیر پا و مانا میکنند و فرد مسلح به این دو در مقابل جلوههای فریبندهی دنیا و فرهنگ مبتنی بر مادیت سر فرود نمی آورد.
با این امر، با درایتی که جدیداً وزارت فرهنگ در مبارزه با فرهنگ منحرف کنندهی غرب در پیش گرفته است، ما در شناساندن آن به مخاطبان خود از هر قشر و جنس و مبارزه با آن، کوتاه نخواهیم آمد و دیگر شاهد آن نخواهیم بود که گاه گاه ابرهای تیرهی فرهنگ غرب به آسمان شفاف جامعه اسلامی هجوم آورند. اخلاق نهادینه شده، علاوه بر خاصیت پیشگیری از ابتلا به بیمارههای اخلاقی، به درمان سریع و تازه روانها و روحهای آفت زده میپردازد. کسانی که به فرهنگ غرب چسبیده اند از نوعی بیماری درونی و گناه آلودگی رنج میبرند، از پیام حق، گریزان و در هراسند و با هر کس که به راه نیک و پاکی و تهذیب نفس دعوت کند، درگیر میشوند. هر چه این بیماری کهنهتر شود، درمان آن سخنتتر و گاه ناممکن میشود. مادام که بیمار روحی در غفلت و حیرت و شبهه ماندگار و الینه نشده باشد، از طریق یاد آوری اخلاقی میتوان او را از غفلت در آورد و از فرو رفتگی بیشتر در گرداب مفاسد اخلاقی جلوگیری کرد. ویژگی اخلاق اسلامی تطهیر رفتار از رهگذر تطهیر افکار و انگیزههاست.
اکنون اگر بخواهیم به حالت اسلامی باقی بمانیم، و ضمن برخورداری از توسعهی سیاسی و اقتصادی،استقلال فرهنگی خود را حفظ کنیم، راهی جز توسعه و تقویت باورها و رشد ارزشهای اخلاقی نداریم. شعارهای آزادی، توسعه اقتصادی و سیاسی و مردم سالاری، که جای پای خود را در فضای عمومی کشور باز کرده است، اگر در بستر اخلاق قرار نگیرد، فاجعه آمیز خواهد بود. زیرا آزادی را به بیبند و باری معنا خواهند کرد و توسعه را به فرصت و میدان مناسبی برای غارت اموال و تضییع حقوق مردم تبدیل خواهند نمود و منافع حزبی و جناحی جای ارزشهای را خواهد گرفت. بنا براین برای جلوگیری از نفوذ ترفندهای بیگانه و گرفتار نشدن به ظواهر این شعارهای فریبنده، باید همهی این شعاره و تلاشها در بستر اخلاق بشکفد. زیرا اخلاق اسلامی دامن گستر است، نه تنها تربیت فردی، بلکه به گونهای ریشهای و نهادی باید وارد شریانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام اسلامی شود تا ارزشها درهمهی سطوح جلوه گر شوند. تنها با احیای ارزشهای اصیل و سرما یههای با لقوه و بالفعل خودی است که میتوان اثر سموم فرهنگ بیگانه را دفع کرد. همان ارزشهایی که زمانی زیر بنای تمدن درخشان اسلامی بودند و اکنون غبار غفلت از ناحیهی ما بر آن نشسته است.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/2892