احمدشاه مسعود در طول حیات مبارزه و مقاومت برای عدالت و آزادی در وطنش پیوسته در معرض از دست دادن جان و زندگی خویش قرارداشت. اما در این مدت که دونیم دههی عمرش را در برگرفت چند بار نقشهها و برنامههای منظمی برای قتل او چیده شد. نقشهها و برنامههایی که همه هدر رفتند و نقش برآب گردیدند. نخستین توطئه برای قتل او در سال 1354 از سوی گلبدین حکمتیار به راه افتید. دومین تلاش برای قتل مسعود در تابستان 1358 زمانی صورت گرفت که موصوف جبههی جنگ را در جبل السراج و دامنههای سالنگ جنوبی علیه حکومت تره کی و امین فرماندهی میکرد. او در این هنگام از عقب جبهه توسط عضو یکی از گروهای مائویستی مورد اصابت گلوله قرارگرفت.
تلاشها و نقشههای بعدی در ترور و حذف فزیکی احمدشاه مسعود توسط قوای اشغالگر شوروی، کی جی بی، نیروهای مسلح دولت حزب دمکراتیک خلق و سازمان جاسوسی آن "خاد" انجام یافت. در طول دوران جهاد و مبارزهی مسلحانه احمدشاه مسعود، قوای هوایی ارتش سرخ و رژیم حزب دمکراتیک خلق دهها بار مناطق و محلاتی را برای نابودی او برمبنای اطلاعات جواسیس کی جی بیو "خاد" بمباران کردند. در حالیکه مسعود در سالیان جهاد و مقاومت علیه تجاوز قوای شوروی و حاکمیت رژیم دست نشاندهای آن پیهم محل خواب و اقامت خود را تبدیل میکرد و پیوسته موقعیت و مکان بود و باش خویش را تغییر میداد. این گونه بمبارانهای هوایی که بسیار باشدت و باحجم سنگین آتش باروت و بمب صورت میگرفت، موجب حدس قطعی مسوولین کی جی بیدر افغانستان مبنی بر قتل موصوف میشد و برپایۀ چنین حدسی، خبر قتل مسعود را به دفتر مرکزی خود در مسکو مخابره میکردند. آنگونه که جنرال بوریس گروموف آخرین فرمانده قوای شوروی در افغانستان مینویسد: (مامورین کی جی بیدر افغانستان به گونهی واضحی وقار خود را به دست خود پایمال کردند. آنگونه که من به خاطر دارم آنان بیش ازده بار به مسکو گزارش داده بودند که مسعود به دست آنها نابود شده است در حالی که مسعود گاه در یک منطقه گاهی در منطقهای دیگرسربر میآورد.)
علاوه بربمبارانهای هوایی، "خاد" سازمان جاسوسی رژیم حزب دمکراتیک خلق با گماشتن جواسیس خود تلاشهای ناکامی را برای ترور احمدشاه مسعود انجام داد. چند بار جواسیس خاد با تفنگچهای بیصدا مامور قتل مسعود شدند که قبل از اقدام دستگیر گردیدند. یکی از این افراد به اسم کامران که از سوی دکتر نجیب اله حین ریاستش در ادارۀ "خاد" به قتل احمدشاه مسعود گماشته شده بود، خود ماموریتش را افشاء کرد و تفنگچۀ بیصدای خاد را تسلیم نمود. تلاشهای نافرجامی برای کشتن مسعود توسط زهریاتی که به غذایش مخلوط میگردید نیز از سوی خاد انجام یافت. نقشههای ترور او با انفجاراتی که از راه دور کنترول میشد به ویژه در دوران دولت مجاهدین در کابل بارها خنثی گردید. وی درسال 1367 از توطئهای که برای قتل او توسط صمد پاچا از سران ملیشیای حکومت دکتر نجیب اله در خواجه غار ریخته شده بود جان سالم برد. او همچنان در قوس 1371 از آتش کلاشینکوف یکی ازملیشههای یک جنرالی که هم اینک نیز در نظام فعلی در ردههای بالا پر وبال میزند، در وزیر اکبرخان کابل که مورد شناسایی قرارگرفت، نجات یافت. و چرخبال حامل او در خزان 1373 در حالی از تعقیب و راکت باران هواپیماهای بم افگن و شکاری همین جنرال در ولسوالی نهرین سالم باقی ماند که دو فروند چرخبال همراه او توسط آتش جنگندههای آن جنرال نابودشدند. اما در تمام این سالها و درتمام تلاشها و نقشههای که برای قتل مسعود انجام یافت، طرح ترور و حذف فزیکی او با حمله انتحاری به میان نیامد. تا آنکه سازمانهای تروریستی بزرگ دنیا مرتکب این جنایت شد.
طرح ترور وحذف فزیکی احمدشاه مسعود بعد از سقوط تالقان توسط سازمان تروریستی القاعده، طالبان و بعضی سازمانهای جاسوسی بزگ دنیا روی دست گرفته شد. هنوز اطلاعات دقیقی وجود ندارد که طرح حمله انتحاری به جان احمد شاه مسعود خارج ازحلقهی خاص طالبان، القاعده و یا آی اس آی به چه سازمانهای اطلاعاتی و حلقههای جاسوسی دیگری بر میگردد. اما حمله تروریستی توسط دوتن اعضای القاعده عملی گردید. عبدالستار دهمن که همسرش ملکه با سایر فامیلهای اعضای القاعده درحومه جلال آباد زندگی میکرد با پاسپورت بلژیکی به اسم محمد کریم توزانی و"السویر" کارگر ساختمانی شهر بروکسیل بلژیک به اسم محمد قاسم بقالی که هردو مراکشی بودند به نام خبرنگار در اسد 1380 از طریق کابل وارد ولایت پروان شدند. آنها وقتی به کابل آمدند توسط نامۀ رسمی وزارت خارجه طالبان به وزارت دفاع طالبان معرفی شدند تا به همکاری آن وزارت جهت انجام امور خبرنگاری به ولایت پروان و کاپیسا بروند. پاسپورت آنها ویزای یکساله "كثیرالورود" پاکستان را داشت که توسط خلیل الرحمن سکرتر اول سفارت پاکستان درلندن صادرشده بود. هردوی شان نامهای از "یاسرالتوفیق السری" مدیر یک انجمن اسلامی به نام "المرصد الإعلامی الإسلامی" درلندن، عنوانی عبدالرب الرسول سیاف رهبر اتحاد اسلامی داشتند. یاسر توفیق از اهالی مصر سالها قبل در کشورش به جرم توطئهی ترور حسنی مبارک رییس جمهور مصر متهم و به مرگ محکوم شده بود. اما قبل از دستگیری به انگلستان فرار کرد و درخواست پناهندگی داد. او پناهنده سیاسی پذیرفته شد و پاسپورت انگلیسی به دست آورد. علاوه برنامه یاسرتوفیق، تبعه دیگر مصری به نام دکترهانی که در دوران جهاد علیه قوای شوروی با رهبراتحاداسلامی شناخت ودوستی داشت در صحبت تیلفونی از او خواست تا با خبرنگاران مذکور همکاری نماید. دکترهانی وانمود کرد که از بوسنیا گپ میزند در حالیکه بعداً در بازجوییها، شماره تلفون او از قندهار ردیابی شد.
خبرنگاران جعلی بعد از روزها اقامت در شمالی، پنجشیر و تخار که منتظر مصاحبه با احمدشاه مسعود بودند به روز هژدهم سنبله 1380 برابر با نهم سپتمبر 2001 برای مصاحبه در خواجه بهاءالدین ولایت تخار آماده شدند. در این مصاحبه محمد کریم توزانی یاهمان عبدالستاردهمن در نقش پرسشگر و"السویر" یا محمدقاسم بقالی در نقش فلمبردار ظاهر گردیدند. در نخستین لحظات مصاحبه، محمدقاسم بقالی فرد اصلی عملیات انتحاری که در مقابل احمدشاه مسعود قرارگرفت، بمی راکه در کمرخود به جای بطریهای کمره جاسازی کرده بود منفجرساخت. آتش اصلی انفجار مسعود را نشانه گرفت و دقیقاً قلبش را. او در همان لحظات آغاز انفجار جان به جان آفرین تسلیم کرد."إنا ا... وإنا إلیه راجعون".
محمد عاصم سهیل از کارمندان وزارت خارجه که در کنارش نشسته بود نیز جان داد. مسعود خلیلی سفیر افغانستان در دهلی که برای ترجمۀ مصاحبه حضورداشت به شدت مجروح گردید و فهیم دشتی خبرنگار داخلی که در وسط اتاق مصروف عکس برداری بود جراحات خفیف برداشت. بدن محمدقاسم بقالی متلاشی گردید و محمد کریم توزانی که بدون برداشتن جراحاتی در حال فرار بود توسط مجاهدان به قتل رسید.
پیکر خونین احمدشاه مسعود به سرعت توسط محافظانش توسط چرخبال به فرخار تاجیکستان انتقال یافت. بدنش از صورت تاکمر مورد اصابت پارچههای متعددی قرارگرفته بود. سینه اش سوراخ سوراخ و خون چکان بود. به روی قلبش دوسوراخ عمیق به چشم میخورد. قسمتی از انگشتان راستش قطع شده بود و به جانب راست بدن زخم بزرگی دیده میشد. مرگ او را همسنگران و یاران نزدیکش که برسر پیکر خسته و خونینش گریستند مخفی نگهداشتند. جسدش را در سردخانهای گذاشتند. و پیکر او را هشت روز بعد به زادگاهش در وادی پنجشیرآوردند و به روز بیست و ششم سنبله 1380 در میان اشک و اندوه واقعی مردم وهمرزمانش در "سریچه"، تپهای بلندی میان رخه و بازارک که اکنون تپه سالار شهیدان نام گرفته است، به خاک سپردند. هنوز تودههای خاک را به رویش انبار نکرده بودند که لوحهای در کنار مزارش نصب شد و شاعر سوگواری نام و نشانش را در دل خاک اینگونه به تصویر کشید:
دراینجا مرد با ایثار خفته
عقاب صحنهی پیکار خفته
قدم آهسته بردار از کنارش
که مسعود سپه سالار خفته
و شاعر دیگری بعداً خطاب به "سریچه" گفت:
کنار خود گرفتی یار ما را
همان سرداده و سردار مارا
سریچه زنده باشی درنگیری
به دل گنجاندهای اسرارما را
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/2409