هفت و هشت ثور دو رخداد سرنوشت سازی که عقبه تاریخی آن تاهنوزهم شرایط افغانستان را گرفتار ناملایمتهای خود کرده است.
هفت و هشت ثور دو رخداد سرنوشت سازی که عقبه تاریخی آن تاهنوز هم شرایط افغانستان را گرفتار ناملایمتها نگاه داشته است، فرجام مشترکی را در پی داشته اند. نقطه اشتراک این رخدادها چنین بوده است که نه کودتاچیان هفت ثور1357 با سرنگون ساختن خونین حکومت داودخان که با کودتای سفید به ثمر رسیده بود، به اهداف شان دست یافتند و نه هم پیروزمردان پرافتخار مجاهدین هشت ثور 1371 توانستند به صورت موفقانه به استحکام ساختاری دست یابند که در چشم انداز انقلاب اسلامی افغانستان قابل پیش بینی بود.
هرچند پرداختن به اینکه چرا این دو رخداد عقیم ماند، تاکنون مورد سخن پردازیهای زیادی قرار گرفته و موشکافی آن عاری از عبرتها و درسهای آموختنی نیز نبوده است؛ اما آسیب شناسی این دو پدیده تاریخی که تقدیر زمانی، آن را پشت سرهم قرار داده است، به صورت ریشهای و اساسی آن که بتواند آموزههای عملی را در پی داشته باشد، به دقت تمام در میزکارشناسی قرار نگرفته است.
دلیل این نقیصه نیز در آن بوده که جزم اندیشی طیفهای دوگانه فکری تا اندازهای اجازه آسیب شناسی موشکافانه را پیرامون این دو رویداد نداده و از طرفی هم شرایط آشفته و مسلط بر جغرافیای زمین و نبض زمان جامعه سیاسی و فکری افغانستان، زمینه تأمل اساسی در چنین بابها را به شکل تحقیقی آن نداده است.
با این حال، در نگاه سطحی و فشرده نکات قابل تأملی در این خصوص به نظر میرسد که شاید به عنوان یادآوری در این مناسبت تاریخی خالی از سود و تأثیر نباشد.
هفت ثور، ناکامی یک اندیشه ناصواب
کودتای حزب خلق و پرچم که در ابتدا اعضای آن از یاران صدیق داودخان، رییس جمهور وقت افغانستان به حساب میآمدند، به گونهای غیرقابل انتظاری، چشم انداز حکومت بلند پروازانه داودخان را برهم ریخت. راه اندازی نمایشنامه خونین کودتا با کشتن حدود سی تن از اعضای خانواده داوود و خود وی، سرآغاز این رخداد را به شکل خونین آن رقم زد.
این دو حزب که ابتدا در یک چهارچوب حزبی تحت عنوان حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) به رهبری نورمحمد ترکی، ببرك كارمل، حفیظ اله امین، سلطانعلی كشتمند و...در جنوری 1965 میلادی به طور غیر رسمی با اهداف به وجود آوردن یك جامعه سوسیالیستی بر پایه افكار ماركسیسم، لینینسم بنیان گذاری شد، پس از تشكیل حزب، تركی به عنوان دبیر كل آن انتخاب گردید و كارمل به سمت نایب دبیر كل مقرر شد؛ اما بعد از مدتی حزب دموكراتیك خلق افغانستان دچار انشعاب شد و به دو جناح خلق و پرچم تبدیل شد.
همانگونه که ابتدای کودتای هفت ثور توسط احزاب خلق و پرچم با خون آشامی همراه بود، این کودتا منجر به راه اندازی حاکمیت خفقان آلود و دستگیری و کشتار تعداد زیادی از افراد بیگناه گردید. گورهای دسته جمعی که تاهنوز شواهد برخی از آنها آشکار می شود، یادگار ناگوار این دورهی سیاه است.
این کودتاچیان بیرحم بیشتر ازهمه به قلع و قمع جامعه روحانیت و حامیان دین و مذهب پرداخته و دشمنی آشکار آنان با دین و دیانت، نشان از اهداف شوم این حزب و باداران خارجی آن داشت. تا اینکه بالاخره اتحاد جماهیر شوروی در 27 دسامبر 1979 با زمینه سازی این احزاب به صورت آشکارا وارد اقلیم افغانستان شده و با تجاوز به این سرزمین اسلامی، قصد ایجاد نظام سلطه با خاستگاه کمونیستی آن را افشا ساخت.
اشغال ده ساله افغانستان توسط شوروی هرچند قربانیهای بیشماری را از افغانستان بازستاند؛ اما این حقیقت را ثابت ساخت که در این سرزمین اسلامی، پیروزی ایده و اعتقاد غیردینی محال است. لذا مردم غیور افغانستان با تقدیم یک و نیم میلیون شهید، پنج میلیون آواره، هزاران معلول و یتیم توانستند از هویت دینی شان به خوبی دفاع نموده و از استقلال و تمامیت ارضی شان پاسداری کنند؛ امری که افغانستان را به گورستان کمونیزم تبدیل نموده و منجر به فروریختن پایههای قدرت نظام ابرقدرت شرقی شوروی شد.
مقاومت مجاهدین افغانستان، کاخ کرملین را به لرزه در آورده و منجر به فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی شد. هرچند این جنگ نابرابر و استمرار آن در وضعیت نامطلوب پس از پیروزی مجاهدین، در عمل زیربناهای اساسی نظام سیاسی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی را در هم ریخته و افغانستان را از روند شتاب آلود کاروان پیشرفت، سالها به عقب انداخت.
با این حال، پیروزی مجاهدین در هشت ثور 1371 همانگونه که جام زهرآگینی برای بازماندگان کودتاچیان هفت ثور و باداران آن در مسکو بود، شهد شیرینی درکام مجاهدین و تمام کسانی ریخت که ایده برپایی حکومت اسلامی و برقراری نظام مبتنی بر اندیشهی اسلام سیاسی را در افغانستان در سر می پروراندند.
با این وصف، پرسش اساسی این است که چرا و چگونه این چشم انداز مشعوف کننده به شکل دیگری رقم خورده و فرجام آن به جایی رسید که بار دیگر سران مجاهدین از قدرت خارجی دیگری طلب استمداد نمایند؟
هشت ثور، قربانی توطئه یا نبود تجربه؟
مجاهدین افغانستان که ثمرهی یک دهه فداکاری شان را به خوبی کمایی نموده و بازتاب جهانی آن را به زیبایی تمام شاهد بودند، تصویری از قهرمانان جهانی را از خود به نمایش گذاشتند. این پیروزی بزرگ و پرافتخار اما سرانجام ناخوشی را در پی داشت و احزاب جهادی نتوانستند به ایجاد نظام اسلامی مبتنی بر آرمانهای جهادی شان به توافق رسیده و با مشارکت و سهم متوازن، حکومتی را در کابل مستحکم سازند که آیینهی تمام نمای ملت مسلمان افغانستان باشد. رهبران جهادی که به ظاهر گرفتار تقاضاهای اتنیکی شده و در دام یک جنگ خانمان سوز داخلی گرفتار آمدند، به خوبی متوجه عوامل ناکامی و دستهای نامرئی نبودند که برای ناکامی این جهاد مقدس، دست از آستین بیرون آورده بودند.
گروههای نظامی - جهادی در چهارچوب مجاهدین از یکسو تصور و اندیشه ساختارهای نظام اسلامی- سیاسی را نداشته و به فردای پیرزوی فکر اساسی نکرده بودند و از سویی هم در چنگ دسیسههای بزرگی گرفتار شدند. گروههای مختلفی که در دهه هفتاد وارد جنگ شدند بالاخره راه اندازی جنبش دیگری تحت نام طالبان با مبنای اسلام افراطی منجر به نتیجهای شده که جهاد مقدس مردم افغانستان را با سیاه نامی و ناکامی مواجه ساخت. افزون برآن، این سناریو بدنامی اسلام را از مرکزی به نام افغانستان با نظامی که به اسلام نسبت داده می شد رقم زد.
سخن آخر اینکه همانگونه که در آغاز تذکر رفت اینکه دو فاکتور عمده بیتجربه گی نیروهای جهادی در ایجاد نظام سیاسی و دسیسههای بیرونی ضد اسلامی چگونه رخداد میمون پیروزی هشت ثور را موجب شده و رقم زد، نیازمند بازکاوی محققانه است. زیرا این امر به نیروها و ساختارهای اسلامی در کشور مسلمان افغانستان کمک خواهد کرد تا در آینده بتوانند اجماع ملی بهتری را در سایه اصول مشترک و مورد اعتقاد اسلامی به راه انداخته و دست اجانب خارجی را از کشور کوتاه نمایند.
در پایان با تقدیر از رشادتها و جوانمردیهای مجاهدین کشور در راه دین و آزادی افغانستان، برای بازماندگان و خانوادههای شهدای جهاد مردم افغانستان اجر آخرت را آرزو مینماییم.
نویسنده: محمدرضا گلکوهی
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1857