برخیها از فضای حاکم بر زندگی خود ناراضی اند و میخواهند آن را تغییر بدهند. این کار ممکن است؛ اماعدهای بیجهت خودرا درانجام آن ناتوان میپندارند. نکتهی قابل توجه این است که دراین هدف، نفس توانایی مطرح نیست، آنچه مطرح است وجود انگیزهی تغییر است.
اغلب کسانی که نمی توانند زندگی شان را تغیردهند یا با شکست مواجه میشوند، یاکسانی اند که تصمیم شان باقاطعیت همراه نیست ویا اگرتصمیم قطعی دارندآن را به زمان دیگرموکول میکنند. بنابراین برای ایجاد تغیر تصمیم را باید یک امرفوری دانسته خودرا به انجام ان مجبور کرد.
عامل دیگری که باعث ایجاد تغیرمی شود رسیدن در آستانهی رنج است. وضعیت موجود برای کسی قابل تحمل نباشد، دراین صورت است که مغز به انسان میگوید دیگر حتا یک لحظه نمی توانم این وضع را تحمل کنم. اگرپیش از این شکست خورده اید وموفق نشده اید علتش این بوده است که درد و رنج ناشی ازعدم موفقیت به اندازهای کافی دروجود تان نبوده و به آستانهی رنج نرسیده است. درنهایت انسان زمانی موفق به تغیرمی شود که عدم تغیر برایش دردناکتر ازتغیر باشد به این معنا که اگرانسان شکست میخورد احساس درد و رنج بیشتری میکند. اگرزمانی موفق میشود و یا کمی درزندگی شان تغیر ایجاد میشود احساس خوشی کرده از آن لذت میبرند.
اگر انسان درواقع میخواهد درزندگی شان تغیر ایجاد کند، باید انگیزهی ناتوانی راسرکوب کرده بجای آن حس توانای را رُشد دهد وبرای انجام کاری خود را قادر و توانمند احساس کند و با کسب موفقیت کوچک دنبال موفقیت بزرگتربوده و از کار و پشتکار دست نکشد.
قناعت بیجا عامل دیگری است که در جهت مخالف عامل ایجاد تغیر، درحرکت است؛ قناعت عامل تخریب کننده برای ایجاد تغیر درزندگی است؛ زیرا اگر از زندگی قناعت داشته باشیم، انگیزهای لازم برای تغیر درشما ایجاد نمی شود درنهایت شما را از تحرک وتلاش باز میدارد.
ارسالی از: سید محمدحسین حسینی
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1390