اما غنی با این تصمیم نشان داد که عنصری ضعیف النفس، ترسو و فاقد شجاعت لازم برای مواجهه با مردمی است که پرسش های فراوانی از او دارند. او بار دیگر ثابت کرد که از پاسخگویی می ترسد و جز در مونوگهای یکجانبه در میانه تشویق های ریاکارانه اطرافیانش، قادر به سخن گفتن مسؤولانه نیست.
اشرف غنی؛ رییس تیم «دولت ساز» که شعار کلیدی اش «حساب میدهیم و حساب میگیریم» است، از مناظره با عبدالله عبدالله؛ شریک اش در حکومت وحدت ملی و دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری در آخرین لحظات، انصراف داد و به این ترتیب، عرصه را به نفع عبدالله خالی کرد.
این در حالی بود که پیش از آغاز مناظره، طیف گسترده ای از کمپاینران آقای غنی در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی، پیشاپیش از برتری آقای غنی به دلیل قدرت استدلال، ذخیره علمی، پشتوانه های مطالعاتی و آشنایی بیشتر او با راه و رسم مدیریت مدرن سخن می گفتند و از شکست عبدالله به جهت نداشتن برنامه و راهبرد و دیدگاهی برای پست حساس و مهم ریاست جمهوری خبر می دادند.
آقای غنی اگر بنا به هر دلیل و بربنیاد مشورت هریک از مشاوران پرشمارش، تصمیم به انصراف از شرکت در مناظره گرفته باشد، با این اقدام، همان اندک وجهه و اعتبار باقیمانده اش را نیز از دست داد و به عبدالله بی برنامه، امکان داد تا در غیاب وی در عرصه حضور داشته باشد و رجزخوانی کند.
آقای غنی با این کار نشان داد که او همان رییس جمهور غیر مسؤولی است که در طول پنج سال گذشته، حتی یکبار خود را در برابر پرسش و داوری افکار عمومی قرار نداد و به عمد و کاملا آگاهانه از پاسخگویی مستقیم به پرسش های پرشمار مردم، پرهیز کرد. آقای غنی طی یک دوره ریاست جمهوری اش، حتی یک روز در پیشگاه یک مرجع معتبر ملی، حاضر نشد تا به هزاران سؤال بی جوابی پاسخ دهد که مستقیما به شیوه کار، سیاست ها، برنامه ها، دستاوردها و نگاه او به دیروز و امروز و آینده کشور، مربوط می شد.
او حتی هنگامی که در مصاحبه ای انفرادی در تلویزیون طلوع حضور یافت، در برابر پرسش های چالشی مجری که همراه با سند و مدرک و عکس بود، کنترل و تسلط اش را از دست می داد و به پرخاش رو می آورد و پرسش را با پرسش جواب می داد تا اراده آزاد مجری را در طرح سؤال های بحث برانگیز، سلب کند و او را مرعوب خویش سازد.
آقای غنی در طول این سال ها بارها نشان داده است که هیچ اعتقاد و احترامی به دیالوگ قایل نیست و از مواجهه مستقیم با مردم و افکار عمومی، هراس دارد، انتقاد و اعتراض را برنمی تابد و به سبک پادشاهان خودکامه قدیم، برای مهار پرسشگری منتقدانش، معتقد به استفاده از زور و توسل به اهرم سرکوب است.
او مرد مونولوگ های یکطرفه است که با چکچک چند مزدبگیر اطراف او همراه باشد. آقای غنی دوست دارد، جیغ بزند تا همراهان و مخاطبانش را به تشویق های بی ربط برانگیزد.
او برخلاف ژستی که می گیرد و مبلغانش نیز همواره سعی می کنند آن را برجسته کنند، اهل تفکر نیست و از گفتگو می ترسد.
موضوع جالب توجه دیگر اینکه آقای غنی برای جلب حمایت و نظر مساعد و مثبت رأی دهندگان، هرگز سعی نمی کند آنها را به عملکردهایش در همین پنج سال اخیر ارجاع دهد؛ شاید به این دلیل که مردم بلافاصله «دولتساز» را با «تابوتساز» قافیه می کنند و آمار بلند تلفات نظامی و غیر نظامی را به رخ او می کشند. او برای فرار از مسؤولیت در قبال کارنامه شرم آورش در پنج سال گذشته، عبدالله را به عنوان مانع و مخل سیاست هایش معرفی می کند و به مردم می گوید که با پیروزی در انتخابات پیش رو، پنج سال آینده را صرف «دولتسازی» خواهد کرد. این در حالی است که عبدالله هیچ سهم و صلاحیتی نداشت و ندارد. عبدالله نه جسارت ایستادگی در برابر خودکامگی غنی را داشت و نه قدرت آن را.
او حتی دیشب که غنی صحنه را ترک کرده بود و می توانست در غیاب او با قدرت مانور بدهد و توانایی و قدرت اش را به رخ رقیب فراری بکشد، نتوانست از فرصت بادآورده و خدا داده استفاده کند و تمام وقت خود را به قصه های سرگیجه آور، جنگ های زرگری و زنانه و خاطرات بی ارزش این و آن گذراند و فکاهی گفت.
عبدالله وقتی بارها با این پاسخ مجری مواجه شد که در دو دوره گذشته با وجود داشتن رأی و اعتقاد و اطمینان به پیروزی، جام زهر نوشیده، این بار هواداران و رأی دهندگانش چطور می توانند مطمئن باشند که سومین جام را سرنکشد و حق اش را از حلق غنی بیرون بکشد، هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
غنی راست می گوید. عبدالله برنامه ندارد؛ اما این امر فرار او از مناظره را توجیه نمی کند؛ بلکه او باید با استفاده از همین نقطه ضعف عبدالله، او را در میدان منطق و مناظره، شکست می داد تا مردم افغانستان به احترام او بلند می شدند و انتخابات پیش رو، بدون نیاز به تقلب و تزویر، به نفع او رقم می خورد.
اما غنی با این تصمیم نشان داد که عنصری ضعیف النفس، ترسو و فاقد شجاعت لازم برای مواجهه با مردمی است که پرسش های فراوانی از او دارند. او بار دیگر ثابت کرد که از پاسخگویی می ترسد و جز در مونوگهای یکجانبه در میانه تشویق های ریاکارانه اطرافیانش، قادر به سخن گفتن مسؤولانه نیست.
داستان او داستان داکتری است که با گذر از یک گورستان، از آن رو برمی گرداند، وقتی علت را می پرسیدند، میگفت بیش از نیمی از این افراد را من کشته ام و در برابر آنها شرمسارم.
عبدالمتین فرهمند
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/11713
تگ ها: