همه ساله در ماه مبارک رمضان محفلی شعری به میزبانی امام خامنه ای، مرجع عالی شیعیان جهان و رهبر جمهوری اسلامی ایران در تهران برگزار می شود که تقریبا هر سال دو-سه نفر از شاعران مهاجر افغانستانی مقیم ایران نیز به این محفل دعوت می شوند و معمولا نظر به وقت یک تن از شاعران مهاجر کشورمان در این محفل شعری را قرائت می کند.
امسال نیز در شب پانزدهم ماه مبارک رمضان این محفل برگزار شد و یک شاعر جوان افغانستانی شعری در وصف گروه فاطمیون سرود که اشک و بغض و هم چنین تشویق امام خامنه ای را در پی داشت.
فیلم شعر خوانی بانو عاطفه جعفری
مطلب مرتبط:
غزلی که در وصف شهدای لشکر فاطمیون خواندم، مورد تحسین رهبری قرار گرفت
بانو عاطفه جعفری، شاعر مهاجر کشورمان است که هر چند متولد شهر مشهد ایران و از مادر ایرانی است، اما قلبش برای دیدن افغانستان لحظه شماری می کند، ما این سوال را از وی نپرسیدیم چون در شعری که برای واقعه دهمزنگ کابل سروده است این موضوع پیداست:
«من عهد می کنم که بیایم به کشورم
یک روز می رسد که در آغوش مادرم...»
عاطفه جعفری متولد سال ۱۳۶۹ در شهر مشهد مقدس است و طلبه حوزه علمیه می باشد. وی ۶ خواهر و برادر دارد و در یک فامیل متدین زندگی می کند.
خبرگزاری انصار برای آشنایی بیشتر خواننده گانش با این شاعر جوان کشورمان، مصاحبه ای کوتاهی را ترتیب داه که با هم می خوانیم:
انصار: چه سالی به ایران مهاجر شدید و از چه زمانی به شعر سرودن آغاز کردید؟
پدرم در نوجوانی به ایران آمده و در اینجا با مادرم ازدواج کردند و من فرزند پنجم شان هستم.
از نوجوانی گاهی مینوشتم و رویای شاعری و نویسندگی در سرم بود اما محقق شدنش برایم آرزویی محال بود. چون اطراف من آدم فرهنگی و اهل ادب نبود که امیدی داشته باشم. لیکن به خدا امید داشتم.
انصار: اولین شعرتان کدام بود؟
عرض کردم از نوجوانی دلنوشته هایی داشتم یا حتی نیمایی هایی تحت تاثیر سهراب سپهری نوشته بودم اما اولین غزلم در مورد حال حضرت ولی عصر(عج) در شب شهادت حضرت زهرا سلام اله علیها بود با مطلع:
«امشب کجای خانه ی حیدر نشسته ای؟
شاید کنار بستر مادر نشسته ای»
و با اینکه کیفی نیست بسیار دوستش دارم.
انصار: آیا شاعران مهاجر از شاعران ایرانی تأثیرپذیر بوده اند؟
بی شک فضای شعر شاعران مقیم ایران و افغانستان متفاوت است. اما تاثیر پذیری را نمیدانم چون بنده جزو شاعران نسل جوان هستم و در ایران متولد شده ام و اینجا زیست کرده ام.
انصار: در وضعيت اجتماعی شعر افغانستان چه تغييراتی آمده و نقش اجتماعی شعر را در بین اجتماع داخل افغانستان چگونه ارزيابي می کند؟ آيا شعر امروز نقش اجتماعی خودش را ایفا می کند؟
همانطور که عرض کردم از فضای شعری افغانستان خیلی اطلاع ندارم اما با توجه به اندک اطلاعات بنده بله شعر همیشه نقش اجتماعی خود را در افغانستان ایفا کرده و میکند. و با در نظر داشت اینکه مردم افغانستان اهل موسیقی و هنر هستند آمیختگی موسیقی و شعر در افغانستان تاثیر گذارتر و جریان ساز تر بوده است.
انصار: از نظر شما چگونه می شود زنان شاعر مهاجر را بیشتر معرفی کرد؟ در حالی که به خوبی می دانید دولت افغانستان نسبت به روشنفکران مهاجر مقیم ایران بی مهری روا می دارد.
شعر راه خودش را پیدا میکند و همیشه به دوستانم گفته ام که شعر واقعا نیاز به رسانه ندارد بلکه خودش رسانه است، شعر و شاعری که مسیرش مشخص باشد و پشتوانۀ علمی و از طرفی جایگاه ادبی داشته باشد قطعا خودش رسانه می شود.
حال اگر در وقتِ حیاتِ شاعر نشد هم خیلی مهم نیست. برای شاعر بیش از زنده ماندن خودش زنده ماندن شعرش مهم است.
انصار: شعر آخر شما در مورد مدافعان حرم بود. چقدر به شهود و الهام شاعرانه باور دارید و چقدر شعر را ثمره ی تلاش، تجربه، مهارت یا مطالعه می دانید؟ این شعر را شما الهام می دانید یا تجربه؟
این شعر، شعر آخرم نبوده و بله این شعر هم حاصل کوشش و هم حاصل جوشش بوده است.
انصار: آیا مهاجرت به شعرتان غم دلتنگی نداده است؟
جالب است با اینکه مادرم ایرانی بوده اند و ایران متولد شده ام همیشه خودم را افغانستانی و مهاجر دانسته ام. خودم این تمایز را دوست داشتم و از ابرازش خوشحال بودم. و بله حس مهاجرت برایم دلتنگی داشته و در شعرم هم تاثیر داشته.
انصار: برنامه های تان برای آینده چه است؟
۹_برنامه نمیچینم برای آینده برای حالم تلاش میکنم و از آینده توقع معجزه ندارم. امروز از فردا برایم مهم تر است. و اگر بخواهم از آینده بگویم باید از زندگی در کنار شعر بگویم. تا خدا چه بخواهد. و آنقدر برایش تلاش خواهم کرد که زنده بماند و بامرگ من از دنیا نرود و نمیرد.
انصار: بهترین سروده تان از نگاه خودتان کدام شعرتان می باشد؟
یک غزل مثنوی برای افغانستان به بهانه ی واقعه ی دهمزنگ سرودم که بسیار دوستش دارم و بنظرم بهترین شعر من است.
به افغانستان عزیزم:
یک کوه درد با تو برابر نمی شود
آری، بخند، زخم تو بهتر نمی شود
از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن
هرگز نترس، گوش فلک کر نمی شود
تاریخ باز مرثیه ات را مرور کرد
با روضه ی تو، چشم کسی تَر نمی شود
وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد
کابل، دوباره آینه ای از غبار شد
این روزها نمی رود از یاد دِهمزنگ
لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ
در راه روشنایی شب های بامیان
خاموش می شوند چرا این ستارگان؟
تو درد می کشیدی و درمان نداشتی
پاییز می شدی و بهاران نداشتی
تو، آبِ دیده ی خود از آمو گرفته ای
وقت قیام، دست به زانو گرفته ای
من عهد می کنم که بیایم به کشورم
یک روز می رسد که در آغوش مادرم...
آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود
آرام گریه کن به تَيِ چادَریِ خود
#عاطفه_جعفری
انصار: در پایان اگر پیامی برای زنان افغانستان دارید بفرمائید
برای زن بیش از رهایی جسم و هر چیزی که امروز نماد آزادی ست رهایی روح و اندیشه مهم است. زنان باید اندیشه ی رها و روشنی داشته باشند آن وقت میبینند که چطور میشود در زندگی انقلاب کرد و در روح همسر و فرزندان و...تاثیر گذار بود.
انصار: با سپاس از بانو عاطفه جعفری برای این مصاحبه.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/11281
تگ ها: