پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، ببخش و بیامرز.
دعا و نیایش برای والدین
وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً.
خداوند در این آیه که درباره پدر و مادر است، میفرماید که تنها به رحمت و مهربانی خود اکتفا نکن؛ بلکه برای آنان، رحمت واسعه الهی را بخواه و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، به آنان رحم و عطوفت خویش را فرو فرست.
یکی از مظّان استجابت دعا همین است که فرزند، برای پدر و مادر طلب آمرزش و رحمت کند:
رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ.
پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، ببخش و بیامرز.
مرگ والدین، نباید سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه باید پس از مرگ به آنها نیکی کرد، برای آنها نماز گزارد و روزه گرفت:
رَبِّ اغْفِرْلی وَ لِوالِدَی وَ لِمَنْ دَخَلَ بِیتِی مُؤْمِناً.
پروردگارا! مرا بیامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند.
لذا حضرت نوح برای چند نفر طلب آمرزش میکند:
اول برای خودش؛ مبادا قصور و ترک اولایی از او سر زده باشد. چنین است حال اولیاءا... که با آن همه فداکاری در راه خدا باز هم خود را مقصر میدانند و هرگز گرفتار غرور نمی شوند.
دوم برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی و حق شناسی از زحمات آنان.
لزوم اطاعت از والدین
چرا در دین مبین اسلام، احترام پدر و مادر لازم شمرده شده است؟
استدلالات عقلی و وجدان سلیم انسانی نیز لزوم احترام آنها را به اثبات رسانده است. عقل و فطرت و وجدان، همه بر این گفته گواه اند که پدر و مادر، واجب الاطاعه هستند. طبیعت انسانی طوری ساخته شده که در مقابل عواطف و احسان، از خود واکنش و عکس العمل نشان میدهد و طبیعت بشر، بر این است که احسان کننده و کرامت کننده را دوست میدارد. انسان از باب اینکه (الانسان عبیدالاحسان)، در مقابل نیکیها سعی میکند که به بهترین وجه ممکن، در مقام جبران بر آید. عقل انسان، حکم میکند که در مقابل احسان و نیکی، احسان کند:
هَلْ جَزاءُ الاْحْسانِ اِلاَّ الاْحْسانُ.
انسان در مقابل بزرگواری همنوعان خود، همیشه در خود احساس نوعی مرهونیت میکند تا اینکه در آینده آن محبّتها را جبران نماید و به آن نیکیها پاسخ شایستهای بدهد.
اصولاً مکتب متین اسلام، چنین است که انسان را در برابر خویش و دیگران، از جمله مثل والدین و همسر و فرزند، دارای حقوقی میداند که در مقابل آنها مسئول و مکلّف است.
پدر و مادر، از جمله کسانی هستند که شادابی و زندگی خود را وقف فرزندان میکنند؛ و چه هدیهای از این بهتر و چه احسانی از این بالاتر.
لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایات
خداوند متعال، در چند آیه لزوم اطاعت از والدین را پس از دعوت به عبادت خود، قرار میدهد:
وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.
وَ اعْبُدُوا ا... وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.
اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.
لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ ا... وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.
در این آیات، اطاعت از والدین، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحید آمده است. از این آیات استفاده میشود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترین حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفریدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله ادای حقّ پروردگار است. پدر و مادر نیز که مجرای این خلقت بوده اند و زحمات زیادی در تربیت فرزند کشیده اند باید مورد سپاس و اطاعت قرار گیرند.
شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه: (وَ بِالْوالَدینِ اِحْساناً) سؤال کرد که معنای این احسان به پدر و مادر چیست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازی که نیازها و حوائج خویش را از تو درخواست کنند.
والدین در زمان پیری، قویترین نیروی تحکیم و تشدید روابط عاطفی و پیوندهای روحی و تربیتی در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محیط خانواده است.
اویس قرنی، آن یار باوفای پیامبر صلی ا... علیه و آله برای جلب رضای مادر و اطاعت او بدون دیدار با پیامبر صلی ا... علیه و آله از مدینه به سوی وطن خود بازگشت؛ تنها برای به دست آوردن دل مادرش تا رضایت او را جلب کند.
گویند که اویس، شتربانی میکرد و از اجرت آن، مادرش را اداره میکرد. وقتی از مادرش اجازه گرفت که به زیارت پیامبر صلی ا... علیه و آله به مدینه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت میدهم، به شرط آنکه بیشتر از نیم روز توقف نکنی.
اویس به مدینه سفر کرد. چون به خانه پیامبر صلی ا... علیه و آله رسید، اتفاقاً در آن روز، پیامبر خانه نبود. اویس نیز به یمن مراجعت کرد. وقتی پیامبر صلی ا... علیه و آله به خانه مراجعت کرد، فرمود: (این نور کیست که در این خانه میبینم؟). گفتند: (شتربانی که اویس نام داشت). فرمود: اویس این نور را در خانه ما به هدیه گذاشت و رفت.
پیامبر صلی ا... علیه و آله درباره اویس میفرمود:
انی لانتم روح الرحمن من طرف الیمن.
پس در حین پیری هم نباید پدر و مادر را رنجانید، پرخاش و تندخویی تدریجاً عامل سردی در محیط خانوده خواهد شد. امام صادق علیه السلام میفرماید:
در زمان پیامبر صلی ا... علیه و آله مردی به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد:ای رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم). پیامبر صلی ا... علیه و آله هم او را به امر خیر تشویق نمود، تا اینکه آن مرد عرض کرد: یا رسول ا...! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند). رسول خدا صلی ا... علیه و آله فرمود: در این صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، بودن یک شبانه روز با آنها از جهاد یک سال بهتر است.
در این زمینه پیامبر صلی ا... علیه و آله میفرماید: "نیکی به پدر و مادر، جای جهاد رامی گیرد."
مردی مسیحی بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که پدر و مادرم مسیحی هستند و مادرم نابیناست. حضرت او را به احسان و نیکی بیشتر به آنان سفارش کرد. او نیز به نیکی با آنان رفتار میکرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا میداد و لباس او را مرتّب میکرد. مادرش هم که تغییر رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحی در وجودش پیدا شد و با اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی ا... علیه و آله اسلام آورد.
انسان باید با شیوهای نیکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونهای در مقابل آنها سخن بگوید که گویا یک گناهکار و متخلّف با مولای خود گفتگو میکند و حتی اگر از جانب آنان با تندخویی مواجه شود، باز هم نباید متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.
اثرات رضایت والدین در زندگی دنیوی
رضایت والدین در سرنوشت دنیای انسان باعث گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگهای بد است.
اگر پدر و مادر از انسان راضی باشند، نخستین هدیهای که نصیب شخص میشود، حصول رضایت خداست و در مرحله بعد، این رضایت والدین نقش و تأثیر مثبت و سازندهای در زندگی دنیوی داشته است.
دعایی که پدر برای فرزند کند، همانند دعایی است که پیامبری برای امّت خود نماید.
آثار اطاعت از والدین در خانواده و اجتماع
تأثیر مثبت رضایت والدین در محیط خانواده و در سطح جامعه، بسیار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربیتی و عاطفی، و اجتماع کوچکی است که در سایه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانین اسلامی، خانواده میتواند در برابر امراض مختلف روحی خود را بیمه کند.
ریشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسندیده، در دامن مادر رشد پیدا میکند، رضایت والدین، باعث تحکیم روابط اجتماعی و پشتوانهای در محیط خانواده است. لذا در سایه دور شدن از ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر روزه شاهد از هم گسیختگی بیشتر خانوادههای غربی هستیم.
در کشورهای غربی، پدر و مادر حق دخالت در زندگی و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربیت ناصحیح، والدین را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضی و ناسازگار قرار داده است.
اسلام با قرار دادن یک سری نکات تربیتی از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضایت پدر و مادر و توصیه بر والدین در خدمت به فرزندان، زمینه تربیتی را طوری تنظیم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگی میکنند و میدانند که زندگی در خارج از خانه پدری، باعث افزایش انحطاط اخلاقی افراد و جامعه میشود.
اطاعت و پندپذیری فرزندان از والدین، فضای خانه را سرشار از محبّت و سعادت میکند. جلب رضایت والدین، کسب رضایت خدا را فراهم میکند و کسب رضایت خداوند، باعث آرامش روحی یک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختی یک خانواده است.
نیکی کننده به پدر و مادر، همنشین انبیاست
روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: (خدایا! میخواهم همنشین خود را در بهشت ببینم). جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشین تو خواهد بود). حضرت موسی به آن محل رفت و دکانِ قصّابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.
شامگاه که شد، جوان، مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی علیه السلام از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: (مهمان نمی خواهی؟) جوان گفت: (خوش آمدید). آن گاه او را به درون منزل برد.
حضرت موسی دید که جوان، غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان میخواست زنبیل را در جای اوّل بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟
جوان گفت: (این پیرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام). حضرت پرسید: (آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟). جوان گفت: هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم، میگوید:
غفرا... لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته.
خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او.
حضرت موسی فرمود:ای جوان! بشارت میدهم به تو که خداوند، دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.
قاتل پدر، جوانمرگ میشود
متوکل عباسی، دشمنی شدیدی با فرزندان حضرت علی علیه السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کرد. اگر میشنید کسی علی علیه السلام را دوست دارد، دستور میداد که اموال او را بگیرند و خانه اش را ویران کنند.
یکی از ندیمان او از علی علیه السلام بدگویی میکرد و متوکل شراب میخورد و میخندید. روزی فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده این کار با تهدید به او گفت که خودداری کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسید. منتصر گفت: پدر، آن کسی که این شخص از او بدگویی میکند، پسر عموی توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار میکنیم.
متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازید و اشعاری را خواند. منتصر از اینجا کینه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در این مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنین شخصی واجب است؛ ولی کسی که پدر خود را بکشد، جوانمرگ میشود.
منتصر، متوکل را به دلیل جسارتهایی که به علی علیه السلام میکرد، به وسیله چند غلام کشت؛ ولی سلطنت و حکومت منتصر، بیش از شش ماه طول نکشید.
هر چند متوکل پلید و زشت خو بود و و ظلم فراوانی بر سادات روا میداشت و به علی علیه السلام جسارت روا میداشت؛ باز چون پدر خویش را کشت، نتیجه چنان شد که او نیز جوانمرگ شود. در روایات آمده است:
عدم رضایت والدین، مرگ را دشوار میکند
سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام چنین روایت میکند:
پیامبر گرامی اسلام صلی ا... علیه و آله روزی به بالین جوانی که در حال احتضار بود رفت و دید که جان دادن برای او بسیار سخت و دشوار است. حضرت فرمود:ای جوان! چه میبینی؟
عرض کرد: یا رسول ا...! دو نفر سیاه را میبینم که رو به روی من ایستاده اند و از آنها میترسم. رسول خدا پرسید: (آیا این جوان، مادر دارد؟). مادرش آمد و عرض کرد: (ای رسول خدا! من مادر او هستم). حضرت پرسید: (آیا از فرزندت راضی هستی؟). عرض کرد: (راضی نبودم؛ ولی اکنون به واسطه شما راضی شدم). آن گاه جوان بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: (ای جوان! اکنون چه میبینی؟). عرض کرد: (آن دو سیاه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفیدرو و نورانی آمدند که از دیدن آنها من خشنود میشوم). در این هنگام، آن جوان از دنیا رفت.
احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
مردی خدمت پیامبر صلی ا... علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟
پیامبر صلی ا... علیه و آله به وی فرمود: (آیا مادرت زنده است)؟. عرض کرد: (نه). فرمود: (آیا خاله ات زنده است؟). عرض کرد: (آری). فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی
بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی ا... علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایهای مهربان سپرد. در آن زمان، دایههای قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه میآمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود میبردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی ا... علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: (از کدام قبیله ای؟) گفت: (از بنی سعد). پرسید: (اسمت چیست؟). گفت: (حلیمه). عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: (آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.)
دایه مهربان پیامبر صلی ا... علیه و آله، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی ا... علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.
سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی ا... علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی ا... علیه و آله بر یاد مهربانیهای او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی ا... علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.
آثار نفرین یا رضایت پدر
شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات میکند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: (نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را میطلبد اجابت کن). آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: (تو کیستی؟) عرض کرد: (مردی از اعرابم). پرسید: (این ناله برای چه بود؟) عرض کرد: (من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی میکرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه میکردم و او را آزار رسانده، دشنامش میدادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا میروم و تو را نفرین میکنم.
پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.
مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.
سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش میخواستم و او مرا رد میکرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.
پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.
حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه میآمده، معلوم میشود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا میکنم.
در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: (علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش میکنم).
کسی که با پدر تندی کند، ذلیل میشود
امام صادق علیه السلام میفرماید:
سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار میشود: پدر، حاکم و شخص مدیون.
کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی ا... علیه و آله است
در روایتی درباره رسول خدا صلی ا... علیه و آله آمده است:
خواهر رضاعی پیامبر صلی ا... علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهرهای خندان، نگاه میکرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی ا... علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: (احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است). حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1092