محمدرضا ستاری
روز گذشته هشت انفجار تروریستی در مکانهای مختلف، مراسم روز عید پاک مسیحیان سریلانکا را به خاک و خون کشید. این انفجارها که در سه کلیسا، سه هتل و دو مکان دیگر صورت گرفت، منجر به کشته و زخمی شدن بیش از ۶۰۰ نفر شد. در تصاویر تلویزیونی که صحنههای دلخراش این حادثه تروریستی را نمایش میداد، علاوه بر تخریب گسترده مکانهای مورد حمله، اجساد پراکنده قربانیان، حکایت از وسعت و سازماندهی قبلی این حملات تروریستی داشت.
به طور کلی، سریلانکا دههها درگیر جنگ داخلی با جداییطلبان تامیل بود که این امر در سال ۲۰۰۹ و پس از برجاگذاشتن حدود ۸۰ هزار کشته و هزاران آواره پایان یافت. هر چند در طول ده سال گذشته، از شدت خشونتها در این کشور بهواسطه پایانیافتن درگیریها با ببرهای تامیل کاسته شده بود، اما رصد تحولات این کشور نشان میدهد که در بعد داخلی علاوه بر شکنندگی سیاسی، موضوع ناامنی به مثابه آتشی زیر خاکستر در سریلانکا پنهان مانده است. اگرچه تا عصر روز گذشته هیچ گروهی مسئولیت این انفجارها را بر عهده نگرفته است، اما بستر اجتماعی سریلانکا سرشار از درگیریهای قومی و مذهبی بهخصوص میان بوداییان و مسلمانان بوده که سبب شده است در سال ۲۰۱۸ وضعیت اضطراری در کشور اعلام شود.
از جمعیت تقریبی ۲۳ میلیون نفری سریلانکا حدود ۷۰ درصد بودائیان، ۱۳ درصد هندوها، ۱۰ درصد مسلمانان و مابقی را مسیحیان تشکیل میدهند. این بوداییان ترواده که از قوم سینهالی هستند، بنا بر قانون اساسی کشور از امتیازات بیشتری نسبت به سایر شهروندان برخوردار بوده و طبق آمارهای موجود دائماً با سایر اقلیتهای سریلانکا در حال کشمکش بودهاند. تنها در یک نمونه و بنا به اظهارات گروههای مسیحی که اکنون مورد حمله قرار گرفتهاند، آنها همراه با مسلمانان که به اتهام ترویج دین خود مورد خشونت قرار میگیرند، در طول سالهای اخیر با تهدیدهای روزافزونی مواجه بوده و بارها توسط راهبان بودایی ناچار شدهاند که مراسمهای مذهبی خود را متوقف کنند. نمونه دیگری از این خشونتها علیه اقلیتهای دینی را میتوان در میانمار مشاهده کرد، جایی که اقلیت روهینجایی در طول سالهای گذشته بهخصوص دو سال اخیر با خشونتهای بیسابقهای مواجه شدهاند.
در همین راستا، با بررسی خشونتها در سراسر جهان، از خاورمیانه گرفته تا شرق آسیا و سایر نقاط که در قالب پدیدههای تروریستی و خشونتهای دولتی صورت میگیرد، میتوان به چند نکته مهم توجه کرد. نخستین مسئله، موضوع امنیت است که بسیاری از برخوردهای خشونتبار تحت قالب آن صورت میگیرد. در این مورد لازم است خاطرنشان شود که هر چند امنیت یکی از مفاهیم محوری در روابط بینالملل محسوب میشود، اما دو خصلت بارز دارد. نخست اینکه بزرگترین دشمن امنیت خودِ امنیت است، زیرا تمامی نهادهای قدرت با صرف منابع هنگفت خواستار کسب و تقویت آن هستند، اما در لحظه سرنوشتساز اولین چیزی را که از دست میدهند همان امنیت است. نمونههایی از قبیل صدام حسین، قذافی و سایر دیکتاتورها در جهان مثال خوبی برای نشاندادن این قضیه خواهند بود.
از سوی دیگر، هر چند در طول سالهای گذشته تروریسم به عنوان مهمترین مسئله امنیتی جهان موردتوجه قرار گرفته، اما مسئله امنیت پیچیدهتر از تفاسیر رایج است. هنوز یک تعریف واحد از امنیت وجود ندارد و نظریهپردازان روابط بینالملل هیچ توافق جامعی بر سر چیستی آن حاصل نکردهاند، زیرا در ماهیت و مفهوم آن عناصر هنجاری موجود است که چگونگی دریافتها از امنیت را مربوط به قیود و چندوچونهای فراوانی میکند. در این رابطه، امنیت در جهان امروز حول چند پرسش کلیدی میچرخد؛ نخست امنیت چه کسی یا چه چیزی باید موردتوجه قرار بگیرد و چه نهادهایی مسئول تامین آن هستند و دوم اینکه چه کسی یا چه چیزی امنیت را مورد تهدید قرار میدهد و برای تامین آن از چه شیوه و روشهایی باید استفاده شود؟
شرایط زمانی پیچیدهتر میشود که امنیت و ناامنی را از دو بعد سیاسی و اجتماعی مورد تحلیل قرار دهیم. در این میان پدیدههای سیاسی نیاز به راهکارهای سیاسی مانند مذاکره، جنگ، تحریم و... داشته و پدیدههای اجتماعی نیز نیازمند ریشهیابی و پیمودن روندی تدریجی برای حلوفصل دارند. در همین راستا و با نظر به جهانی که در آن زندگی میکنیم، میتوان گفت این جهان با پدیدههایی از قبیل خشونت، تبعیض، ناکارآمدی دولتها، رشد گروههای فروملی روبهرو است که گسترش تروریسم در دل آن، حاکی از خاستگاه اجتماعی مشکلات جهان ماست.
لذا هرچند برخوردهای سیاسی از نخستین راهکارهای مقابله با خشونت و تروریسم است، اما پافشاری برای استفاده از ابزار سیاسی سبب شده تا علاوه بر بیتوجهی به عمق و ریشههای پدیدآورنده خشونت، گرفتار چرخه معیوبی باشیم که در هر زمان و هر مکان میتواند آن را به صورت خشونتبارتری بازتولید کند.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/10851
تگ ها: