نویسنده: فرزان شهیدی:
خبر تعطیلی بیش از 20 سفارتخانه و کنسولگری امریکا در افغانستان، خاورمیانه و شمال آفریقا، بار دیگر نام سازمان القاعده را بر سر زبانها انداخته است. دولت امریکا گفته است اطلاعاتی در دست دارد که نشان میدهد القاعده و همپیمانانش احتمالا قصد انجام حملاتی علیه اهداف غربی دارند.
مرکزهانری جکسون در امریکا که تهدیدهای القاعده را زیر نظر دارد، اعلام کرده است که دستگاههای اطلاعاتی امریکا مکالماتی را شنود کرده اند که در جریان آن رهبران ارشد القاعده در باره طراحی عملیاتی علیه یک سفارتخانه گفت وگو میکردند. البته مشخص نیست کدامین سفارت امریکا هدف حملات القاعده قرار خواهد گرفت؛ اما برخی ناظران با توجه به حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی در روزهای اخیر به مناطقی در یمن و همچنین فعال بودن القاعده در این کشور، بر این باورند که یمن از جمله کشورهایی است که احتمال بروز حملات تروریستی در آن زیاد است.
تصمیم امریکا مبنی بر بستن 21 سفارتخانه و کنسولگری در سراسر جهان اقدامی بیسابقه محسوب میشود؛ ظاهرا مقامات امریکایی پس از کشته شدن 4 امریکایی در کنسولگری امریکا در شهر بنغازی لیبی در سال گذشته، تمایلی به تکرار حادثه ندارند. موضوع دیگری که نگرانی غرب را نسبت به فعالیتهای مجدد القاعده برانگیخته است، حملات این سازمان به برخی زندانها جهت آزادی عناصر خود میباشد.
به گزراش پولیس بین الملل (اینترپل) القاعده در حملات اخیر به چندین زندان در 9 کشور از جمله عراق، لیبی و پاکستان دخالت داشته است؛ حملاتی که در اثر آن صدها تروریست و مجرم موفق به فرار شده اند. با توجه به تحرکات جدید القاعده در منطقه به ویژه عراق و سوریه در این مقاله نگاهی داریم به کارکرد تازه این سازمان تروریستی و نیز رابطه دوپهلوی میان القاعده و امریکا.
پیشینه القاعده
سازمان القاعده اواخر دهه هشتاد میلادی توسط اسامه بن لادن و همراهانش و با حمایت غربیان بنیان نهاده شد. حضور ارتش سرخ شوروی در افغانستان در اوخر دهه هفتاد را شاید بتوان اولین انگیزهای دانست که باعث تشکیل القاعده شد، امریکا که نمی خواست به صورت مستقیم با اتحادیه جماهیر شوروی در افغانستان وارد درگیری شود، سعی کرد تا با فریب تعدادی از افراطیون و سلفیها در کشورهای اسلامی و تحریک احساسات اسلامی آنان، گروهی منحرف را تشکیل دهد که در زیر پوسته اعتقادات پوشالی و ظاهر دینی خود، منافع غرب را به صورت دقیق و سریع برآورده کنند.
تشکیل این گروه البته خیلی زود به ثمر نشست و ارتش شوروی در اوایل دهه هشتاد مجبور به عقب نشینی از افغانستان شد، اما این پایان راه القاعده نبود، پیروزی این طرح تصمیم سازان غرب را بر آن داشت تا این پروژه به صورت مداوم در منطقه باقی بماند و همواره در راستای منافع غرب فعالیت کند، به همین علت با وجود اینکه بسیاری از مبارزان این سازمان بعد از خروج شوروی از افغانستان، به کشورهای خود بازگشته بودند، با تلاشهای اسامه بن لادن، تروریست سعودی تبار سازمانی نوپا به نام القاعده به صورت رسمی در سال 1998 تاسیس کرد.
نگاهی به شخصیت و ویژگیهای اسامه بن لادن به عنوان بنیانگذار این گروه میتواند اندکی از ماهیت واقعی آن را روشن سازد، "اسامه بن محمد بن عوض بن لادن" متولد ریاض، یکی از اعضای خاندان بن لادن و از ثروتمندترین افراد عربستان سعودی بود، او ارتباطات تجاری خوبی با جرج بوش رئیس جمهور سابق امریکا داشت.
در همان سالهای ابتدایی جنگ با تروریسم، نیروهای سازمان سیا در آستانه بازداشت بن لادن در پاکستان بودند، اما "دونالد رامسفلد" وزیر دفاع وقت امریکا دستور لغو عملیات بازداشت بن لادن را صادر کرده بود. پایگاه انترنتی ویکی لیکس نیز اخیرا با انتشار مدارک نظامی امریکا در جنگ افغانستان ثابت کرد که بن لادن عامل سیا است.
روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف نیز در مورد حمایت سازمان سیا از بن لادن در سالهای قبل از تاسیس القاعده مینویسد: یک گروه از مجاهدین افغانستان که تحت حمایت انگلیس قرار گرفتند و به طور مخفیانه توسط سازمان سیا نیز حمایت مالی میشدند، در سالهای بعد شبکه تروریستی القاعده را بنیان نهادند.
در نهایت این که هیلاری کلینتون زمانی که جای خود را در وزارت خارجه امریکا به جان کری تحویل میداد، در سخنانی که به صورت یک کلیپ کوتاه ویدئویی منتشر شد، اعتراف کرد که این کشور در تقابل با اتحاد جماهیر شوروی سابق، القاعده را ایجاد کرده است. وی در این ویدئو گفته است: بیایید به خاطر آوریم که کسانی که هم اکنون با آنها در حال جنگ هستیم (شبکه القاعده) همان کسانی هستند که 20 سال پیش به آنها کمک مالی کردیم.
وزیر خارجه سابق ایالات متحده، انگیزه این کمک را مقابله با چالش اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان ذکر و تصریح کرد که امریکا از این طریق میخواست اجازه ندهد که روسها کنترل آسیای مرکزی را به دست گیرند. وی همچنین تصریح کرد که نه تنها ریگان، رئیس جمهور اسبق جمهوری خواه امریکا، بلکه کنگره تحت تسلط دموکراتها نیز از این اقدام حمایت میکردند.
هیلاری کلینتون در این سخنان همچنین به معامله با سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) و عربستان سعودی در این خصوص خبر داد. در این راستا ایالات متحده با کمک سعودیها و برخی عناصر پاکستانی بر روی برداشت تندروانه سلفی از اسلام سرمایه گذاری کرده است تا بتواند اتحاد شوروی را در افغانستان شکست دهد.
در حقیقت القاعده نمادی از بنیادگرایی افراطی محسوب میشود که با رویکرد وهابی و سلفی، به احیای فریضه جهاد جهت مبارزه با کفار و مشرکین فرا میخواند و هدف غایی آن احیای خلافت اسلامی با تکیه بر سیره (سلف صالح) است. در سالهای بعد گرایشات ضدشیعی خطرناک القاعده عامل مهمی در استفاده ابزاری امریکا از آنان علیه جریان مقاومت شیعی در منطقه بود.
با این حال به دنبال عقب نشینی شوروی از افغانستان در سال 1989، القاعده به دنبال جبهههای جدیدی بر آمد تا به زعم خود، جهاد مقدس را ادامه دهد. جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت) در سال 1990 و حضور نظامی امریکا در منطقه، دستاویز تازهای برای القاعده ایجاد کرد تا منافع امریکا را به ویژه در عربستان هدف قرار دهد، چون بن لادن معتقد بود حکام سعودی کافر و فاسد بوده و ضمن همکاری با جبهه ائتلاف در حمله به عراق، به اشغالگران صلیبی اجازه حضور در خاک مقدس عربستان را دادهاند.
بن لادن مدت کوتاهی در عربستان بود و چند سالی را در سودان بسر برد و بالاخره در سال 1996 به افغانستان بازگشت و با جنبش طالبان که کابل را تصرف کرده و حکومت تشکیل داده بود، بیعت کرد. به همین دلیل پس از حملات 11 سپتامبر 2001 القاعده و طالبان، هر دو مورد هجوم امریکا و متحدانش قرار گرفتند.
حملات یازدهم سپتامبر به برجهای تجاری در نیویورک و مقر پنتاگون در واشنگتن، نقطه عطفی مهمی را در تاریخ مبارزات القاعده رقم زد. صرف نظر از گمانه زنیهای مربوط به این که عامل اصلی این انفجارات چه کسی بوده است، این حملات نام القاعده را در افکار عمومی برجسته کرد و راهبرد (جهاد جهانی) این سازمان را که رهبران و تئوریسینهای القاعده همچون بن لادن و ایمن ظواهری طرح کرده بودند، تحقق بخشید.
القاعده با ترسیم اهداف جهانی، فعالیتهای خود را در گوشه و کنار جهان ادامه داد و در سال 2004 و 2005 با نفوذ در اروپا، مادرید و لندن را با انفجاراتی مورد حمله قرار داد. در خاورمیانه و جهان اسلام نیز برخی کشورها همچون مصر، عربستان، مغرب، الجزایر، تانزانیا و کنیا که با غرب همسو بودند، با حملات انفجاری و انتحاری القاعده مواجه شدند.
در میان کشورهای منطقه، عراق و افغانستان به دلیل حضور نیروهای غربی تبدیل به عرصه گستردهای برای فعالیتهای القاعده و گروههای همسو با این سازمان شدند. البته افغانستان از زمان حمله اتحاد شوروی سابق در دهه هشتاد میلادی، زمینه ساز نشو و نمای القاعده و نیز جنبش طالبان بود؛ اما عراق تجربه تازهای برای القاعده پدید آورد و به تعبیر یکی از نویسندگان امریکایی، این سرزمین تبدیل به (بهشت مجاهدان) گردید.
نسل اول مجاهدان عرب که در افغانستان علیه شوروی سابق میجنگیدند و به (افغانهای عرب) مشهورند، پس از حمله امریکا و متحدانش به عراق در سال 2003، به سازماندهی و آموزش نسل تازهای از مسلمانان پیکارجو از گوشه و کنار جهان اسلام پرداخته و عراق را عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند. این رهبران پیش از عراق در عرصههایی همچون بوسنی هم به کارزار پرداخته و تجارب زیادی اندوخته بودند.
القاعده از نظر غرب، نماد تروریسم و خشونت و رادیکالیسم افراطی اسلامی محسوب میشود. اما در جهان اسلام نسبت به القاعده و رهبران آن نگاههای متفاوتی وجود دارد.
غرب به ویژه پس از حملات 11 سپتامبر در برابر القاعده، به شیوههای سخت افزاری روی آورده است. این شیوه در قالب (طرح مبارزه با تروریسم) هر چند موجب محدودیت و کاهش فعالیتهای این سازمان و نیز نابودی و دستگیری بسیاری از اعضای القاعده و از جمله قتل رهبر سازمان بن لادن (در ثور 1390) شد، اما غرب هیچ گاه موفق به خشکاندن ریشههای فکری و ایدئولوژیک این سازمان نشده است.
حربه مؤثر القاعده که در حملات 11 سپتامبر به اوج خود رسید و پس از آن در عراق و دیگر مناطق ادامه یافت، تکیه بر عملیاتهای (انتحاری) است. انجام عملیات انتحاری بدین معناست که داوطلبانی از این سازمان آماده جانفشانی در راه اهداف جهادی خود هستند و این آمادگی جز با انگیزههای استوار ایدئولوژیک فراهم نمیآید. این حربه موجب تداوم القاعده و اقدامات تروریستی آن شده و کار مقابله با این سازمان سری را برای مخالفان آن، دچار مشکل کرده است.
القاعده در عراق
القاعده در زمان حضور امریکا در عراق، با بنیان نهادن جماعت (توحید و جهاد) در این کشور اعلام موجودیت کرد. القاعده از مدتها پیش شعار جهاد با صلیبیها را سر داده بود؛ لذا ورود 150 هزار سرباز امریکایی به عراق در سال 2003 نقطه عطفی را در تاریخ مبارزات القاعده شکل داد.
اما حملات شاخه القاعده در عراق تنها علیه نیروهای امریکایی نبود، بلکه دولت و مردم این کشور و به ویژه شیعیان را هدف حملات خونین خود قرار داد. القاعده عراق با رویکرد تکفیری شکل گرفته و ادبیات این سازمان علیه شیعه بسیار گزنده است. ابومصعب زرقاوی رهبر این جماعت در پیامی که در 15 جولای 2004 صادر کرد شیعیان را (دروغگویان فرصت طلب) خواند و مدعی شد خطر آنان علیه امت اسلامی، بیش از امریکاییهاست.
با خروج نیروهای امریکایی، شاخه القاعده در عراق دچار افول شده و بسیاری از عناصر آن به سوریه رفتند. اما بنا بر گزارشهای موثق دولت عراق، در شرایط کنونی بار دیگر القاعده به عراق بازگشته و آنجا را تبدیل به جولانگاه اقدامات تروریستی و عملیاتهای انتحاری خود کرده است. انفجارات عراق طی هفتههای گذشته همزمان بود با اعلام موجودیت نسل جدیدی از عناصر القاعده که خود را (زرقاویان جدید) نامگذاری کردهاند. این نام برگرفته از نام (ابومصعب زرقاوی) رهبر افسانهای شاخه القاعده در عراق است که در سالهای گذشته تعداد زیادی از مردم عراق را به کام مرگ فرستاد و سرانجام در سال 1385 در اثر عملیات مشترک نیروهای امریکایی و نیروهای امنیتی عراق، کشته شد.
این گروه نسل سوم سازمان القاعده به شمار میآیند و از عناصر تروریستی خشونت طلبی تشکیل شده است که از ارتکاب جنایات فجیعی همچون آدم ربایی و تجاوز و سربریدن افراد بیگناه ابایی ندارند. بنا بر اعلام کمیته امنیتی استان دیاله، این جماعت خونخوارترین شاخه القاعده به شمار میرود که اخیرا در ربودن 43 غیرنظامی عراقی و مثله کردن اجساد آنها به شکلی وحشیانه دست داشته است. گفته میشود هدف قرار دادن خودروهای زائران ایرانی نیز کار این گروه بوده است.
یکی از اقدامات اخیر القاعده حمله مسلحانه به زندانهای ابوغریب و تاجی در نزدیکی بغداد بود که به فرار حداقل 500 زندانی منجر شد. به گفته پولیس بین الملل (اینترپل) القاعده در حملات اخیر به چندین زندان در 9 کشور از جمله عراق، لیبی و پاکستان دخالت داشته است؛ حملاتی که در اثر آن صدها تروریست و مجرم موفق به فرار شده اند.
از طرفی وجود دشمن مشترک نزد القاعده و بعثیها در عراق، زمینه همسویی و همکاری دو طرف را فراهم نموده است؛ تا حدی که (عزت ابراهیم الدوری) معاون صدام برای نخستین بار با (برادر) خطاب کردن عناصر القاعده، به ائتلاف و همکاری حزب منحله بعث با این شبکه تروریستی اعتراف کرد.
القاعده در سوریه
شاخه القاعده در سوریه موسوم به جبهه النصره در 22 جنوری 2012 به رهبری (ابومحمد الجولانی) اعلام موجودیت کرد. عدهای بر این باورند که تشکل سلفی جبهه النصره به شکل ناگهانی در صحنه سوریه ظهور یافته و هیچ سابقهای در این کشور نداشته است؛ اما برخی دیگر معتقدند که این تشکل تروریستی از سالها قبل و به طور مشخص از زمان سقوط صدام دیکتاتور عراق فعالیت خود را در خاک سوریه آغاز کرده بود.
تندروهای سلفی و به ویژه افراد تحت تعلیم مشایخ وهابی و سلفی در آغاز بحران سوریه از طریق مساجدی که به طور عمده توسط وهابیها اداره میشد، با یکدیگر آشنا شده و در مرحله بعدی با (عربهای افغان) پیوند خورده و عناصر جبهه النصره را تشکیل دادند.تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه فرصت خوبی در اختیار هستههای سلفی تندرو قرار داد تا خود را سازماندهی مجدد کنند و با بهره گیری از خلا ناشی از نقل و انتقال قدرت در برخی از کشورهای عربی، اهداف خود را پیش ببرند.
سازماندهی نیروهای تندرو در سوریه قطعا محدود به سوریها نبود، زیرا به لحاظ بافت جغرافیایی در مناطق غرب عراق و شمال لبنان نیز تندروهای سلفی وجود دارند که انگیزه کافی جهت مبارزه با نظام سوریه را دارند. به تدریج سلفیهای افراطی از دیگر کشورهای عربی و حتی اروپایی نیز به جبهه النصره در سوریه پیوسته و پس از مدت کوتاهی با حمایت غرب و کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی، به چالش بزرگی در برابر رژیم سوریه تبدیل شدند.
آمار مربوط به عناصر جبهه النصره در سوریه متفاوت است و تعداد آنان از 6 هزار تا 12 هزار تن برآورد شده است. عناصر این جبهه از مرزهای شمال سوریه و ترکیه تا مرزهای لبنان حضور داشته و جنگجویانش نسبت به دیگر گروههایی که علیه دولت سوریه میجنگند، آموزش دیده تر و دارای تسلیحات پیشرفته تری هستند. انگیزههای اعتقادی و نگاه تکفیری از جمله لزوم مقابله باعلویان، حزب ا... لبنان و جهموری اسلامی ایران نیز موجب تقویت روحیه و عملکرد رزمی آنان شده است.
جبهه النصره که از ابتدا با دیگر گروههای مسلح ضد نظام (همچون ارتش آزاد سوریه) هماهنگی و همکاری داشت به تدریج با آنان زاویه گرفت تا جایی که معاذ الخطیب (رهبر وقت ائتلاف ملی سوریه) که در ابتدا با قرار دادن جبهه النصره در لیست تروریسم توسط امریکا مخالف بود، در صفحه فیس بوک خود اعلام کرد اندیشه القاعده با ائتلاف ملی سوریه همخوانی ندارد. اختلافات جبهه النصره با معارضان سوری به تدریج تبدیل به درگیریهای میدانی و نزاع بر سر قلمرو شده است.
خشونت طلبی و ارتکاب جنایات فجیع همچون سربریدن و شکافتن سینهها و قتل عام کودکان و زنان موجب شد جبهه النصره حتی از نگاه آن دسته از مردم سوریه که مخالف نظام بودند، بیفتد. موضوعی که ناخواسته تبدیل به نقطه ضعف القاعده در سوریه و نقطه قوت نظام سوریه در برابر تروریستها و حامیان آنان گردیده است. این در حالی است که دستاوردهای میدانی ارتش سوریه نیز موجب افول بیشتر القاعده در سوریه شده و به همین دلیل عناصر جبهه النصره سعی دارند عراق و لبنان را به عنوان اهداف جایگزین، آماج ناامنی و تروریسم قرار دهند.
القاعده و امریکا
رابطه امریکا و القاعده ماجرایی طولانی و دارای فراز و نشیبهای متعددی است. همچنان که گفته شد در زمان حمله شوروی به افغانستان، القاعده با حمایت امریکاییها و برای جلوگیری از نفوذ شوروی در آسیای میانه ایجاد شد و در دوره نبرد القاعده با ارتش سرخ شوروی در افغانستان، این سازمان از حمایتهای سازمان جاسوسی امریکا (سی آی ای) کاملا برخوردار بود. پس از پایان جنگ افغانستان رابطه القاعده و امریکا تیره شد و رهبران این سازمان مأموریت جدید خود را جهاد با صلیبیها در گستره جهانی اعلام کردند.
اگر امریکا با القاعده در مناطقی چون افغانستان، عراق، یمن و شمال آفریقا تقابل داشت، در عرصه سوریه با دشمن خود به همسویی رسید. امریکا از ابتدا جبهه النصره را مطابق اهداف خود در براندازی رژیم سوریه ارزیابی میکرد، هر چند با توجه به وابستگی این جبهه به القاعده و نیز ارتکاب عملیاتهای خشونت آمیز تروریستی، در ظاهر ناچار شد این گروه را در دسامبر 2012 به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی کند.
روزنامه امریکایی نیویورک تایمز در دوران اوج جبهه النصره طی گزارشی نوشت: شورشیان القاعده به یکی از مؤثرترین نیروهای جنگی در سوریه تبدیل شده اند. این امر از یک سو به نفع مخالفان خارجی سوریه (به ویژه امریکا) است؛ اما از دیگر سو چالش آشکاری را پیش روی امریکا و سایر کشورهایی که خواستار حمایت از شورشیان غیر القاعدهای هستند، قرار داده است.
با این حال به نظر میرسد امریکا بزرگترین برنده حضور القاعده با محوریت جبهه النصره در سوریه است. واشنگتن در عین حالی که نام این جبهه را در لیست سیاه خود قرار داده، هیچگاه با آن برخورد نکرده است.
این همسوئی تا حدی بود که شبکه تلویزیونی بیبیسی در سرطان 91 در گزارشی از همسویی کامل القاعده و دولت امریکا بر ضد بشار اسد پرده برداشت و صراحتا عنوان کرد که هر دو پی گیر اجرایی شدن یک هدف مشترک هستند و آن سرنگونی رژیم اسد است. القاعده و امریکا در افغانستان و عراق به عنوان دو دشمن کهنه هستند و هریک از قتل سربازان طرف دیگر با افتخار یاد میکند و آن را به فال نیک میگیرد، اما چه شده است که این دو دشمن در سوریه دست به دست یکدیگر بر ضد بشار اسد میجنگند؟ یکی آتش تهیه میریزد و دیگری در فاز سیاسی فشارها را افزایش میدهد و خواهان کنار رفتن اسد است. یکی به روستایی میرود و سر زنان و کودکان را بریده و بر روی سینههایشان قرار میدهد و دیگری با عملیاتی رسانه ای آن را به گردن دولت و ارتش سوریه میاندازد!
جمع بندی
سازمان القاعده به عنوان یک جریان ایدئولوژیک، سازمان یافته و با تجربه، چالشهای زیادی را در سطح منطقه و جهان پدید آورده است. این سازمان از یک سو مدعی مبارزه و جهاد با غرب است، اما از سوی دیگر با حربه تکفیر و فتنه انگیزی، وحدت مسلمان را نشانه گرفته است. این دوگانگی در رویکرد و عملکرد القاعده موجب شده است امریکا به آسانی از این سازمان بهره برداری کرده و به رغم آن که در مواردی از حملات این سازمان ضربه خورده است، اما در عرصهای به نام سوریه به همسویی با آن پرداخته و به خوبی از آن استفاده ابزاری میکند. زمینه این استفاده ابزاری در عراق و لبنان نیز در حال شکل گیری است.
هدف اصلی امریکا از بازی با القاعده در سوریه تضعیف محور مقاومت، ایجاد فتنه طائفهای و مذهبی، نابودی زیرساختها و ایجاد هرج و مرج در این کشور و برخی از همسایگان آن مانند لبنان و عراق است و جبهه النصره بهترین ابزار برای تأمین این هدف است. البته امریکا به خوبی میداند که در این میان، مهار القاعده و نظارت بر فعالیت جبهه النصره ضروری است و خط قرمز امریکا یعنی امنیت رژیم صهیونیستی نباید آسیبی ببیند. قطعا اگر القاعده فراتر ازاهداف و منافع امریکا گامی برداشته و از خطوط قرمز عبور کند، بار دیگر هدف حمله کاخ سفید قرار خواهد گرفت.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/437