این روزها داستان سوءاستفاده و اخاذی جنسی از زنان توسط نزدیکان و اطرافیان محمداشرف غنی و در مجموع حکومت، بر وضعیت سیاسی کشور سایه افکنده است. در آخرین مورد عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی حکومت وحدت ملی به تصمیم ارگ مبنی بر سپردن مسئولیت بررسی این پرونده به دادستانی کل اعتراض کرد و گفت که نباید این پرونده به کسانی سپرده شود که خود به فساد آلودهاند
این اعتراض جدا از این که قرائت حکومت وحدت ملی مبنی بر اصلاحات گسترده در نهادهای عدلی و قضایی را زیر پرسش قرار میدهد، تا حدودی مُهر تأییدیست بر ادعای سوءاستفادۀ جنسی در ارگ ریاست جمهوری افغانستان. به این بهانه در این یادداشت، قهارترین زنبارۀ تاریخ معاصر که در عین حال سکاندار مملکت در آغاز قرن بیست بود را به بررسی گرفتهایم.
بنیاد ارگ، مرکز ثقل قدرت افغانستان در زمان امیرعبدالرحمان خان گذاشته شد. این مکان همچنان که در آغاز جای آمدوشد چاکران و غلامبچهگان شاهی بود، قلمرو اَمرَدها/مفعولهای نوخطی بود که برای امیر نظرباز، عشوهگری و تننازی میکردند.
هنگامی که امیر آهنین رخت خویش از جهان بست، فرزند دلبند او حبیبالله خان ملقب به سراجالملتوالدین بر سریر پادشاهی نشست. با آمدن پادشاه جوان، نوخطها قلمروشان را به بتان سیمتن واگذار کردند. روایت است که او پیش از رسیدن به تخت سلطنت، عطش سیریناپذیری به جنس مخالف داشته و با وصف آنکه پیوسته بیمار بوده، از تغزل دست نمیکشیده است.
در نخستین روزهای پادشاهی، خرقۀ سالوس دیانت به تن کرد. او هنگامی که ولیعهد بود به روایتی پنج زن نکاحی، به روایت دیگری هفت زن نکاحی و به روایتی هم هشت زن در نکاح داشت و به محض رسیدن به پادشاهی، مطابق حکم شریعت چهار زن نگه داشت و دیگران را طلاق داد. قواعد سختی در مورد پوشش زنان وضع کرد؛ امیر دستور داد که زنان بدون امر ضروری از خانه بیرون نشوند و سرایندهها و رقاصههای رستۀ خرابات شهر کابل را توبه داد.
میرغلاممحمد غبار میگوید، امیر در آغاز پادشاهی در ناموسداری آنچنان راه افراط پیمود که بانوی زیبایی به نام میرمن را که در عهد عبدالرحمان خان به جوان رعنایی دل داده بود، به سختی مجازات کرد. محبوبش را به دار آویخت و به دستور امیر به دو چشم میرمن زیبا روی نیشتر کشیده شد. طاقت میرمن در تحمل تاریکی توصیفناپذیری فرو رفته بود و فراق نگار گلچهره طاق شد و در نهایت با برادۀ الماس دستِ شر زندهگانی را از سر خود کوتاه کرد.
تقوای امیر دیر دوام نیاورد. او به زودی به ذات خود تن داد و راه معانقه و مباضعت با لولیان شوخ و شیرین در پیش گرفت؛ اینگونه زندهگی امیر را سراسر بوس و کنارها فرا گرفته بود. پزشکان و اطبای دربار همایونی، به تهیۀ داروهای محرک جنسی مشغول بودند تا سراجالملتوالدین در هنگام سپوزیدن، تهمتنوار پایداری کند.
شمار زنان حرمسرای سراجالملتوالدین به 300 تن میرسید و امیر با هر یکی که اراده میکرد میخوابید. در ادامه امیر امور مملکت را به دیگران میسپرد و خود در دریای بیکران خوشگذرانی غوطهور میشود.
معاون و همکار امیر در این راه پر خطر که در آن جان خود را از کف داد، خواهرش هاجرخانم ملقب به اختالسراج بود؛ امیر را زنان حرم کفاف نمیکرد، به همین دلیل با زنان بیرون از حرم بساط عیش در خانۀ خواهر پهن میکرد. ثمرۀ زنبارهگی امیر، فرزندان زیادی بود؛ از این میان حیاتالله خان عضددوله و کبیر جان را مایل هروی در کتاب خود نام برده که به مدارج بلند رسیده بودند.
افراط در بادهپیمایی و روابط جنسی زوال عقل را در امیر شتاب بخشید. در مزاج امیر خلل پدیدار شد و به این ترتیب او به آزارواذیت درباریان روی آورد. او ساکنان دربار را با چوب و قمچین میکوفت و اهانت میکرد. اینگونه شد که ساکنان دربار که روزگاری امیر را در حد پرستش میستوند، برای او آرزوی مرگ میکردند. روابط افراطی امیر با زنان دیگر حسادت زنان شرعیاش را برانگیخت. امیر حتی با کنیزانی که در خدمت سرورسلطان، ملقب به علیاحضرت مادر شاهامان الله بودند رابطۀ جنسی برقرار کرد و خشم این زن جاهطلب را بر افروخت.
گفته میشود، سرورسلطان دو تن از کنیزکان را که از امیر باردار شده بودند، به قتل رسانده و به روایت میرمحمد صدیق فرهنگ، ملکه چهرۀ یکی از این کنیزان را مسخ کرد و این چنین روابط امیر با ملکه و پسرش امانالله خان به سردی گرایید؛ فرهنگ گمان میبرد که این رخداد با کشتهشدن امیر بیربط نبوده است.
در این میان، روایت مایل هروی نیز قابل توجه است: «شبی در چهلستون بزمی به ابتکار اختالسراج برپا بوده و امیر در این شب مشغول بادهگساری و تغزل با مهرویان میشود، سرورسلطان چون از این بزم آگاه میشود، معترضانه در آن وارد میشود؛ حمله بر خلوت پادشاهی، آتش خشم را در امیر مشتعل میسازد و فردای آن شب امیر، مادر امانالله خان را طلاق میگوید. سرورسلطان با فرزندش قصد جان امیر میکند و به همدستی خاندان آلیحیی، زندهگی زنبارهترین مرد تاریخ معاصر افغانستان را در کلهگوش لغمان میستاند.»؛ اینچنین، امیر در راه پر حادثۀ عیشوعشرت جانش را از دست میدهد و پدر کشتۀ آن مقتول را «امیر شهید» میخواند.
منبع: سلام وطندار
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/11568
تگ ها: